Dictiornary-Farsi | اختیار ناشی از قیومت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت


Other Matches

unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
wards	اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
ward	اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
look ahead	جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
wills	اختیار
spontaneous	بی اختیار
willed	اختیار
will	اختیار
warrants	اختیار
control	اختیار
controlling	اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
authorisations	اختیار
incoercible	بی اختیار
credential	اختیار
authorization	اختیار
authority	اختیار
attribution	اختیار
at the d. of	به اختیار
involuntarily	بی اختیار
controls	اختیار
mandate	اختیار
mandated	اختیار
warrant	اختیار
options	اختیار
involuntary	بی اختیار
liberty	اختیار
voluntariness	اختیار
warranted	اختیار
vetoing	حق و اختیار
mandates	اختیار
mandating	اختیار
warranting	اختیار
unconscious	بی اختیار
unconsciously	بی اختیار
free will	اختیار
veto	حق و اختیار
vetoed	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
liberties	اختیار
test	اختیار
tested	اختیار
tests	اختیار
freedom of the will	اختیار
option	اختیار
clearance	اختیار
authorizations	اختیار اجازه
carte blanche	اختیار نامحدود
Delegation of Authority	تفویض اختیار
options	اختیار معامله
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
body english	چرخش بی اختیار
seller's option	اختیار فروشنده
adopted	اختیار شده
warrant of attorney	اختیار نامه
enabling	اختیار دادن
fire at will	اتش به اختیار
enable	اختیار دادن
certificate of authority	اختیار نامه
full power of attorney	اختیار نامه
letter of attorney	اختیار نامه
power of attorney	اختیار نامه
enabled	اختیار دادن
option	اختیار معامله
enables	اختیار دادن
power of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
absolute authortity	اختیار مطلق
adopter	اختیار کننده
cart blanche	اختیار نامحدود
to follow a profession	پیشهای را اختیار
powers	اقتدار و اختیار
carte blanche	اختیار تام
cartle blanche	اختیار نامحدود
empowered	اختیار دادن
commander's call	در اختیار فرماندهی
to make one's option	اختیار کردن
jurisdication	اختیار قانونی
to be a master of	در اختیار خودداشتن
invested with power	دارای اختیار
empowering	اختیار دادن
in the saddle	صاحب اختیار
empowers	اختیار دادن
powering	اقتدار و اختیار
powered	اقتدار و اختیار
power	اقتدار و اختیار
government	عقل اختیار
governments	عقل اختیار
authorise	اختیار دادن
at the mercy of	در اختیار دستخوش
will adjust	اتش به اختیار
as you wish	به اختیار شماست
empower	اختیار دادن
adoption	اختیار اتخاذ
fix on	اختیار کردن
jurisdiction	اختیار قانونی
options	اختیار خریدیا فروش
plenipotentiary	دارای اختیار تام
lock option	اختیار کاربرد قفل
plenipotentiaries	دارای اختیار تام
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
to have the run of a house	اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast	اختیار داری کردن
option	اختیار خریدیا فروش
spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار
ship will adjust	ناو اتش به اختیار
fire at will	اتش به اختیار خود
plenipotent	دارای اختیار مطلق
magisterial	مطلق دارای اختیار
discretionally	مطابق میل و اختیار
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
To authorize someone.	به کسی اختیار دادن
catching	در اختیار گرفتن توپ
run the show	اختیار داری کردن
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
invested with power	اختیار داده شده
local option	اختیار تعیین محل معینی
authorising	اختیار دادن تصویب کردن
authorises	اختیار دادن تصویب کردن
accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
local option	اختیار تعیین چیزی درمحل
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
vicarious authority	اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to run the show	در کاری اختیار داری کردن
hold at disposal	در اختیار دیگری نگهداری کردن
visitatorial	وابسته به یادارای اختیار بازرسی
delegation of authority	دادن اختیار انجام عمل
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
Dont mention it . You are welcome.	اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control).	اینکار از اختیار من خارج است
authorizing	اختیار دادن تصویب کردن
authorizes	اختیار دادن تصویب کردن
authorize	اختیار دادن تصویب کردن
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to empower somebody to do something	اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain	اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to delegate one's authority to somebody	به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
plenipotentiaries	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
I'll be happy to help [assist] you.	من با کمال میل در اختیار شما هستم.
as your please	هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdom	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
ultra vires	بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry	اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
dilettanti	ناشی
due	ناشی از
Due to	ناشی از
skill less	ناشی
on account of somebody [something]	ناشی از
skilless	ناشی
amateurish	ناشی
descended	ناشی
emergent	ناشی
result	ناشی
even tual	ناشی
mala filde	ناشی
maladroit	ناشی
resulting	ناشی
resulted	ناشی
dilettantes	ناشی
dilettante	ناشی
therefrom	ناشی از ان
muffed	ناشی
ills	ناشی
ill-	ناشی
ill	ناشی
muff	ناشی
muffing	ناشی
muffs	ناشی
resultant	ناشی
gauche	ناشی کج
seller's market	بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody	اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
investors	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
internal	ناشی ازدرون
privative	ناشی از محرومیت
due to an accident	ناشی از یک حادثه
as green as grass <idiom>	کم تجربه و ناشی
premune	ناشی از جلوگیری
dittographic	ناشی ازتکراراشتباهی
gremie	بی تجربه و ناشی
jackleg	ناشی نادرست
rise	ناشی شدن
rises	ناشی شدن
rise	ناشی شدن از
gaucherie	ناشی گری
rises	ناشی شدن از
hypostatic	ناشی از ته نشینی
stingy	ناشی از خست
irritative	ناشی از تحریک
abnerval	ناشی از عصب