Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
adopter
اختیار کننده
Other Matches
weapons free
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
warrant
اختیار
spontaneous
بی اختیار
voluntariness
اختیار
involuntary
بی اختیار
attribution
اختیار
credential
اختیار
vetoing
حق و اختیار
vetoes
حق و اختیار
control
اختیار
controlling
اختیار
controls
اختیار
vetoed
حق و اختیار
veto
حق و اختیار
option
اختیار
clearance
اختیار
freedom of the will
اختیار
authorization
اختیار
authorisations
اختیار
options
اختیار
liberties
اختیار
liberty
اختیار
at the d. of
به اختیار
involuntarily
بی اختیار
spontaneous generation
بی اختیار
tests
اختیار
tested
اختیار
test
اختیار
incoercible
بی اختیار
mandated
اختیار
unconsciously
بی اختیار
mandates
اختیار
unconscious
بی اختیار
will
اختیار
willed
اختیار
wills
اختیار
free will
اختیار
warranted
اختیار
mandating
اختیار
mandate
اختیار
warrants
اختیار
authority
اختیار
warranting
اختیار
fix on
اختیار کردن
powered
اقتدار و اختیار
powering
اقتدار و اختیار
powers
اقتدار و اختیار
options
اختیار معامله
authorise
اختیار دادن
as you wish
به اختیار شماست
enabling
اختیار دادن
enables
اختیار دادن
enabled
اختیار دادن
enable
اختیار دادن
seller's option
اختیار فروشنده
authorizations
اختیار اجازه
option
اختیار معامله
carte blanche
اختیار نامحدود
carte blanche
اختیار تام
government
عقل اختیار
at the mercy of
در اختیار دستخوش
absolute authortity
اختیار مطلق
jurisdication
اختیار قانونی
jurisdiction
اختیار قانونی
invested with power
دارای اختیار
body english
چرخش بی اختیار
adoption
اختیار اتخاذ
will adjust
اتش به اختیار
adopted
اختیار شده
empowers
اختیار دادن
power
اقتدار و اختیار
cartle blanche
اختیار نامحدود
cart blanche
اختیار نامحدود
to be a master of
در اختیار خودداشتن
empowering
اختیار دادن
letter of attorney
اختیار نامه
Delegation of Authority
تفویض اختیار
certificate of authority
اختیار نامه
power of attorney
اختیار نامه
power of authority
اختیار نامه
empower
اختیار دادن
power of procuration
اختیار نامه
full power of attorney
اختیار نامه
empowered
اختیار دادن
warrant of attorney
اختیار نامه
to make one's option
اختیار کردن
to follow a profession
پیشهای را اختیار
in the saddle
صاحب اختیار
governments
عقل اختیار
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
commander's call
در اختیار فرماندهی
fire at will
اتش به اختیار
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
ship will adjust
ناو اتش به اختیار
option
اختیار خریدیا فروش
To authorize someone.
به کسی اختیار دادن
run the show
اختیار داری کردن
lock option
اختیار کاربرد قفل
plenipotent
دارای اختیار مطلق
fire at will
اتش به اختیار خود
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast
اختیار داری کردن
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
invested with power
اختیار داده شده
catching
در اختیار گرفتن توپ
plenipotentiaries
دارای اختیار تام
magisterial
مطلق دارای اختیار
discretionally
مطابق میل و اختیار
he wept involuntarily
بی اختیار گریه کرد
options
اختیار خریدیا فروش
plenipotentiary
دارای اختیار تام
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
local option
اختیار تعیین محل معینی
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
bureaus
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
visitatorial
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
bureau
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
delegation of authority
دادن اختیار انجام عمل
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
to delegate one's authority to somebody
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
plenipotentiary
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiaries
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to put something at somebody's disposal
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
I'll be happy to help
[assist]
you.
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
fiefdom
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
as your please
هر طور میل شما است اختیار با شماست
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
investors
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
DD/D
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register
ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com