English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
vox populi اراء یا افکار مردم
Other Matches
polled تعداد اراء اخذ اراء
poll تعداد اراء اخذ اراء
polls تعداد اراء اخذ اراء
democracy مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
popular مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them <idiom> نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
home rule حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
population تعداد مردم مردم
populations تعداد مردم مردم
unanimity اتفاق اراء
unanimously به اتفاق اراء
unanimously باتفاق اراء
scrutineer بازرس اراء
plebiscites اراء عمومی
plebiscite اراء عمومی
consensus اتفاق اراء
consensus of opinion اتفاق اراء
by a majority vote به اکثریت اراء
counting votes استخراج اراء
polled صورت اراء
counting votes شمارش اراء
by a unanimity vote به اتفاق اراء
by a unanimous به اتفاق اراء
tie vote اراء مساوی
poll صورت اراء
polls صورت اراء
tie vote تساوی اراء
breasts افکار
breast افکار
consentaneous دارای اتفاق اراء
polls مراجعه به اراء عمومی
ostracising با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizes با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracizing با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracism تبعید با اراء عمومی
ostracize با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracises با اراء عمومی تبعیدکردن
ostracised با اراء عمومی تبعیدکردن
polled مراجعه به اراء عمومی
poll مراجعه به اراء عمومی
vote down به اکثریت اراء رد کردن
ostracized با اراء عمومی تبعیدکردن
internal conception زاییده افکار
musing غرق در افکار
train of thought رشته افکار
daydreams افکار پوچ
daydreaming افکار پوچ
daydreamed افکار پوچ
daydream افکار پوچ
idea زاییده افکار
thought افکار خیال
thoughts افکار خیال
public opinion افکار عمومی
ideas if reference افکار عطفی
good deeds افکار نیکو
concept زاییده افکار
conception زاییده افکار
brainchild زاییده افکار
ostracised با اراء عمومی تبعید کردن
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
voted با اکثریت اراء تصویب کردن
ostracises با اراء عمومی تبعید کردن
votes با اکثریت اراء تصویب کردن
ostracized با اراء عمومی تبعید کردن
white primary اخذ اراء مقدماتی حزبی
ostracising با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizes با اراء عمومی تبعید کردن
To have enlightened ideas. To be an intellectual. افکار روشنی داشتن
mind reader کاشف افکار دیگران
wishful thinking افکار واهی و پوچ
mind readers کاشف افکار دیگران
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
mind reading کشف افکار دیگران
cardinal sin عملمغایر با افکار عمومی
parochialism محدودیت در افکار وعقایدمحلی
In deference to public opinion. به احترام افکار عمومی
strong minded دارای افکار مردانه
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
pollster متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
pollsters متصدی اخذرای یا مراجعه به اراء عمومی
public opinion polling استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
idealogy مبحث افکار وارزوهای باطنی
self revelation افشاء افکار واحساسات شخصی
bemuse غرق افکار شاعرانه کردن
ideology مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideologies مبحث افکار وارزوهای باطنی
to think out loud افکار خود را [بلند] گفتن
egghead روشنفکر دارای افکار بلند
eggheads روشنفکر دارای افکار بلند
to think aloud افکار خود را [بلند] گفتن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cause cTlFbre موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
I don't know what to make of him. من افکار او [مرد] را درک نمی کنم.
representationalist معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
A dialogue . گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
treating جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
ideologist ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
referenda همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referendum همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referendums همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
self absorption غرق در خویش غرق شدن در افکار
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
public مردم
the deaf مردم کر
population [pop.] مردم
peopled مردم
folk مردم
peopling مردم
peoples مردم
people مردم
folks مردم
the people مردم
on the tongues of men سر زبان مردم
land n قوم مردم
men of intellgence مردم باهوش
other people مردم دیگر
jawsmith مردم فریب
lao مردم تایی
laotian مردم تایی
the old مردم سالخورده
mandrake مردم گیاه
manragora مردم گیاه
many people خیلی از مردم
many people بسیاری از مردم
most people بیشتر مردم
the million توده مردم
the offscourings humanity مردم پست
Among the people . درمیان مردم
head counts شمارش مردم
underfed مردم گرسنه
flower people مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
ombudsmen فریادرس مردم
the public عموم مردم
ombudsman فریادرس مردم
lowest common denominators مردم پذیر
unsociability مردم گریزی
lowest common denominator مردم پذیر
the many بیشتر مردم
the dregs of the people مردم پست
the american public مردم امریکا
omnibus توده مردم
the multitude توده مردم
other people سایر مردم
population [pop.] تعداد مردم
outside opinion رای مردم
outside opinion عقیده مردم
people say مردم می گویند
the total population همه مردم
public notice آگهی به مردم
head count شمارش مردم
communists مردم گرا
anarchy خودسری مردم
mandates دستور مردم به
unsociable مردم گریز
mandated دستور مردم به
corporation گروهی از مردم
corporations گروهی از مردم
popular مردم پسند
anthropology مردم شناسی
mandating دستور مردم به
parading اجتماع مردم
reputedly در نظر مردم
paraded اجتماع مردم
common : مردم عوام
populace توده مردم
commoners : مردم عوام
commonest : مردم عوام
parades اجتماع مردم
popularity مردم پسندی
rushing ازدحام مردم
misanthropes مردم گریز
demography مردم نگاری
omnibuses توده مردم
sociability مردم امیزی
communist مردم گرا
rucks مردم عادی
ruck مردم عادی
commons مردم عادی
communism مردم داری
townsfolk مردم شهری
mandate دستور مردم به
mobs انبوه مردم
rushed ازدحام مردم
mobbing انبوه مردم
rush ازدحام مردم
mobbed انبوه مردم
unsocial مردم گریز
misanthrope مردم گریز
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com