English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
flory اراسته با نشان گل یا سوسن
Other Matches
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
madonna lily گل سوسن
gladiola سوسن
gladiole سوسن
gladiolus سوسن
easter lily نوعی سوسن
madonna lily گل سوسن سفید
martagon سوسن قرمز
daylily سوسن یک روزه
lilied شبیه سوسن
lilied مزین به سوسن
king's spear سوسن سفید
hemerocallis سوسن اصفر
funkia سوسن ژاپونی
lily سوسن سفید
lilies سوسن سفید
calamus سوسن اصغر
asphodel سوسن سفید
iridaceous از تیره سوسن یازنبق
fleur-de-lys [تزئینات گل زنبق یا سوسن]
Fleur-de-lis [تزئینات گل زنبق یا سوسن]
nelumbo نیلوفر یا سوسن ابی
tiger lily سوسن بلند اسیایی
irid گیاهی از جنس سوسن یازنبق
nymphaeacea تیره نیلوفریا سوسن ابی
ixia یکجور سوسن یا سنبل درافریقای جنوبی
chives پیاز کوهی schoenoprasum Allium از خانوادهی سوسن
trims اراسته
decent اراسته
trimmest اراسته
trim اراسته
in full fig اراسته
prissy اراسته
sprucy اراسته
plumy با پر اراسته
natty اراسته
nattiest اراسته
spruces اراسته
spruce اراسته
decorated اراسته
adorned اراسته
equipped اراسته
clean limbed اراسته
nattier اراسته
decorous اراسته
politic اراسته
ornamented اراسته
overdrssed زیاد اراسته
ornately قطور اراسته
ornamented with jewles اراسته به جواهر
poppied اراسته به خشخاش
brisker تیز اراسته
briskest تیز اراسته
brisk تیز اراسته
symmetrize هم اراسته کردن
spick-and-span اراسته ومرتب
spic and span اراسته ومرتب
sprucely بطور اراسته
polished مهذب اراسته
inlaid with mosaic اراسته باموزائیک
spick and span اراسته ومرتب
panoplied مجهز و اراسته
tidily بطور اراسته و منظم
nattily بطور اراسته و قشنگ
neatly بطور مرتب و اراسته
laureate اراسته ببرگ غار
trimly بطور اراسته و زیبا
in perfect trim کاملا اراسته یا اماده
ornate بیش ازحد اراسته
neaty بطور مرتب و اراسته بسادگی
she is neatly dressed جامه اش اراسته و پاکیزه است
purple passage نوشته اراسته به صنایع بدیعی
purple patch نوشته اراسته به صنایع بدیعی
she kept her room neat اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
broadside توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
maypole تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
marking نشان دار سازی نشان
markings نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
untitled بی نشان
banner نشان
banners نشان
refrigerent تب نشان
caret نشان
refrigeratory تب نشان
signalled نشان
signaled نشان
signal نشان
benchmarks نشان
benchmark نشان
printless بی نشان
trackless بی نشان
traceless بی نشان
cicatrice نشان
tract نشان
tracts نشان
cicatricle نشان
plaques نشان
emblem نشان
shew نشان
indication نشان
medals نشان
emblems نشان
medal نشان
savorŠetc نشان
cicatricial نشان
insigne نشان
hallmarks نشان
hallmark نشان
plaque نشان
ear mark نشان
brand نشان
branding نشان
brands نشان
ikons نشان
icons نشان
icon نشان
marks نشان
mark نشان
hash mark خط نشان
impressing نشان
symptoms نشان
symptom نشان
attributing نشان
traces نشان
traced نشان
trace نشان
indice نشان
indicium نشان
presaging نشان
presages نشان
presaged نشان
presage نشان
grammalogue نشان
attribute نشان
attributes نشان
impresses نشان
impressed نشان
targets نشان
targeting نشان
targeted نشان
target نشان
symbol نشان
ensigns نشان
targetted نشان
targetting نشان
impress نشان
badges نشان
badge نشان
insignia نشان
track نشان
tracked نشان
tracks نشان
unmarked بی نشان
ensign نشان
slurring نشان
slurs نشان
token نشان
tallies نشان
tallied خط نشان
tallied نشان
vestiges نشان
vestige نشان
scores نشان
vestigial نشان
tokens نشان
slurred نشان
slur نشان
chalked نشان
chalking نشان
chalks نشان
chalk نشان
tallying نشان
tally خط نشان
tally نشان
tallies خط نشان
scored نشان
bench mark نشان
awarded نشان
tallying خط نشان
stamp نشان
award نشان
shows نشان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com