English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
capital value ارزش فعلی
present value ارزش فعلی
present worth ارزش فعلی
present value ارزش فعلی
Search result with all words
discounted cash flow ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
net present value ارزش فعلی خالص
Other Matches
assumed position موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
actual فعلی
present-day فعلی
actuals فعلی
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
nonce مقصود فعلی
current ratio وضعیت فعلی
celestial gion کره فعلی
current graph نمودار فعلی
actual state of affairs وضع فعلی
acceptance by conduct قبول فعلی
status quo وضع فعلی
very واقعی فعلی
present conditions شرایط فعلی
currents فعلی اخرین اطلاعات
for the nonce برای مقصود فعلی
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
current فعلی اخرین اطلاعات
verbal فعلی تحت اللفظی
current purchasing power قدرت خرید فعلی
current location counter شمارنده مکان فعلی
aliens متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical ترتیب فعلی کابلها در شبکه
alien متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
up to d. تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
To preserve the status quo . وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
do [verb] روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند
input/output آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
operand عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
ended روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
DSW کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
devices کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
device کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
trace روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotter رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotters رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
incremental computer کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
rewarding پر ارزش
values ارزش
small change کم ارزش
value ارزش
valuing ارزش
naught بی ارزش
price ارزش
prices ارزش
regardant با ارزش
worthless بی ارزش
valueless بی ارزش
shotten بی ارزش
worm eaten بی ارزش
worthiness ارزش
no par بی ارزش
low grade کم ارزش
low level کم ارزش
avail ارزش
market value ارزش
picayubnish بی ارزش
cost ارزش
treasure با ارزش
brummagem بی ارزش
brummagem کم ارزش
raffish بی ارزش
trivalency سه ارزش
junky بی ارزش
trivalence سه ارزش
picayune بی ارزش
good for nothing بی ارزش
worth با ارزش
punks بی ارزش
big ticket با ارزش
worth ارزش
rubbish بی ارزش
punk بی ارزش
unvalued بی ارزش
fustian بی ارزش
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
surplus value ارزش اضافی
declared value ارزش افهارشده
nominal value ارزش اسمی
meed پاداش ارزش
monetary value ارزش پولی
scrap value ارزش اسقاطی
salvage value ارزش بازیافتنی
net price ارزش خالص
scale value ارزش مقیاسی
surrender value ارزش بازخرید
decrease in value کاهش ارزش
store of value منبع ارزش
critical value ارزش بحرانی
cost account ذکر ارزش
coupling valve ارزش اتصال
theory of value نظریه ارزش
value theory نظریه ارزش
commercial value ارزش تجارتی
code value ارزش رمز
market value ارزش بازاری
survival value ارزش بقا
net worth ارزش خالص
net value ارزش خالص
subjective value ارزش ذهنی
capitalized value ارزش سرمایهای
threshold value ارزش استانهای
net net worth ارزش خالص
cost finding ارزش یابی
it is of little worth کم ارزش است
gross value ارزش ناخالص
present worth ارزش حال
limiting value ارزش نهایی
loan value ارزش وام
prime cost ارزش اولیه
final value ارزش نهایی
loan value ارزش استقراض
logical value ارزش منطقی
objective value ارزش عینی
objective value ارزش واقعی
heat of combustion ارزش گرمایی
intrinsic value ارزش ذاتی
penny worth ارزش یک پنی
place value ارزش مکانی
influence value ارزش تاثیر
increase in value افزایش ارزش
paradox of value تناقض ارزش
present value ارزش حال
par value ارزش اسمی
heat value ارزش گرمایی
loss of value افت ارزش
equity capital ارزش ویژه
end value ارزش انتهایی
economic value ارزش اقتصادی
man friday کمک با ارزش
disvalue بی ارزش کردن
rental value ارزش اجارهای
manufacture cost ارزش ساخت
differential cost ارزش نهایی
diagnostic value ارزش تشخیصی
numerical value ارزش عددی
real value ارزش واقعی
quantitative value ارزش مقداری
exchange value ارزش مبادله
face value ارزش صوری
face value ارزش اسمی
heating value ارزش گرمایی
production cost ارزش ساخت
quantitative value ارزش کمی
maintenance cost ارزش نگهداری
expected value ارزش منتظره
exchange value ارزش مبادلهای
salavage value ارزش اسقاطی
capital value ارزش سرمایهای
nothing بی ارزش ابدا
haws چیز بی ارزش
hawing چیز بی ارزش
hawed چیز بی ارزش
haw چیز بی ارزش
debunking کم ارزش کردن
debunked کم ارزش کردن
debunk کم ارزش کردن
belittling کم ارزش کردن
belittles کم ارزش کردن
cheap کم ارزش پست
cheaper کم ارزش پست
valuations ارزش گذاری
valuation ارزش گذاری
downgrading کم ارزش کردن
downgrades کم ارزش کردن
downgraded کم ارزش کردن
downgrade کم ارزش کردن
base rates ارزش اولیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com