Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
Congratrlation on your marriage .
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
Other Matches
prothalamion
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
learning curve
که استفاده از آن بسیار سخت باشد
wellŠwhat of it?
بسیار خوب فرض میکنیم اینطور باشد
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
resonances
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonance
وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
blest
مبارک
felictous
مبارک
blessed
مبارک
blessedly
مبارک
Happy birthday to you .
تولدت مبارک
benedict
مبارک خجسته
blessed thistle
شوک مبارک
felicitate
مبارک بادگفتن
happy
سعید مبارک
the rose
باد مبارک
auspicious
سعید مبارک
happiest
سعید مبارک
beatifying
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
happier
سعید مبارک
beatifies
مبارک خواندن
beatified
مبارک خواندن
thistles
شوک مبارک تاتاری
thistle
شوک مبارک تاتاری
to eat the leek
بروی مبارک خودنیاوردن
Congratulations on the new arrival .
قدم نورسیده مبارک
In this holy month.
دراین ماه مبارک
On this holy month.
دراین روز مبارک
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
avens
علف مبارک از تیره گل سرخیان
non-alcoholic beer
ماء مبارک
[غذا و آشپزخانه]
near beer
[American]
ماء مبارک
[غذا و آشپزخانه]
alcohol-free beer
ماء مبارک
[غذا و آشپزخانه]
Congratulations ( to you ) .
انشاء الله مبارک است
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
blesses
مبارک خواندن باعلامت صلیب کسی را برکت دادن
bless
مبارک خواندن باعلامت صلیب کسی را برکت دادن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
marriage
ازدواج
marriageable age
ازدواج
matrimony
ازدواج
marriages
ازدواج
hymen
ازدواج
spousal
ازدواج
hymens
ازدواج
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
nullity of marriage
بطلان ازدواج
civil marriage
ازدواج محضری
post nuptial
بعد از ازدواج
marriage bed
قباله ازدواج
premarital
پیش از ازدواج
matrimony
ازدواج نکاح
gamophobia
ازدواج هراسی
wedder
ازدواج کننده
matrimonial
مربوط به ازدواج
wedded
ازدواج کرده
wive
ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
matches
ازدواج زورازمایی
to take to wife
ازدواج کردن با
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
marriage line
گواهینامه ازدواج
civil marriages
ازدواج محضری
wedded
وابسته به ازدواج
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
sole
ازدواج نکرده
misogamy
ازدواج ستیزی
misogamist
بیزار از ازدواج
mesalliance
ازدواج با زیردستان
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
joins
ازدواج کردن
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
joined
ازدواج کردن
join
ازدواج کردن
remarriages
ازدواج مجدد
misogamy
بیزاری از ازدواج
affiance
پیمان ازدواج
marry
ازدواج کردن
marries
ازدواج کردن
marriage registry
دفتر ازدواج
single
ازدواج نکرده
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
match
ازدواج زورازمایی
termination of marriage
فسخ ازدواج
mismatch
ازدواج ناجور
soles
ازدواج نکرده
temporary marriage
ازدواج موقت
registration of marriage
ثبت ازدواج
remarriage
ازدواج مجدد
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
nubile
قابل ازدواج و همسری
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
newlywed
تازه ازدواج کرده
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
levirate
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
morganatic
ازدواج کننده باپست تراز خود
sororate
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
She married for love ,not for money .
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
polygeny
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
shack up with
<idiom>
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
fornication
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
free love
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
morgantic marriage
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
rob the cradle
<idiom>
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
Oedipus
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
restraint of marriage
شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
shaggy ugs
فرش های با پرز بلند
[این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
judicial separaion
در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
connexion
خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed
در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
very
بسیار
so mush
بسیار
overly
بسیار
mickle or muckle
بسیار
powerfully
بسیار
mickle
بسیار
parlous
بسیار
thousand and one
بسیار
awfully
بسیار
seldom
بسیار کم
plenty
بسیار
not a lettle
بسیار
clinking
بسیار
unco
بسیار
galore
بسیار
very little
بسیار کم
precious
بسیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com