Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English
Persian
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
Other Matches
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
preset
تنظیم چیزی در ابتدا
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
to obtain something
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
to bring something
گرفتن چیزی
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
grips
محکم گرفتن چیزی
gripping
محکم گرفتن چیزی
grip
محکم گرفتن چیزی
gripped
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
degas
گاز چیزی را گرفتن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
beginning
ابتدا
to start with
در ابتدا
earliest
در ابتدا
beginnings
ابتدا
de novo
از ابتدا
at the outset
در ابتدا
from scratch
<idiom>
از ابتدا
initio
در ابتدا
at the start
در ابتدا
outset
ابتدا
early
در ابتدا
at first
در ابتدا
initial
اولین یا در ابتدا
initialed
اولین یا در ابتدا
initialing
اولین یا در ابتدا
initialling
اولین یا در ابتدا
initials
اولین یا در ابتدا
initialled
اولین یا در ابتدا
uppermost
از اغاز از ابتدا
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
redone
شروع مجدد از ابتدا
originally
دراغاز کار در ابتدا
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
redoing
شروع مجدد از ابتدا
redoes
شروع مجدد از ابتدا
redo
شروع مجدد از ابتدا
redid
شروع مجدد از ابتدا
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
stacks
آدرس ابتدا پایانه پشته
stacked
آدرس ابتدا پایانه پشته
stack
آدرس ابتدا پایانه پشته
boundaries
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
flash in the pan
<idiom>
ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
form
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
forms
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
formed
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
former
جلوی
feont
جلوی
frontward
جلوی
forwarded
جلوی گستاخ
forward
جلوی گستاخ
fore
جلوی درجلو
before my very eyes
جلوی چشمهایم
sincipital
واقع در جلوی سر
in the way
جلوی راه
prior
پیشین جلوی
fore
جلوی قایق
at the fore
در جلوی کشتی
decked
سکوی جلوی تانک
decks
سکوی جلوی تانک
deck
سکوی جلوی تانک
bows
قسمت جلوی قایق
bowing
قسمت جلوی قایق
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
bow
قسمت جلوی قایق
camber
انحنای جلوی اسکی
cambers
انحنای جلوی اسکی
bowed
قسمت جلوی قایق
foresheets
فضای جلوی قایق
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward area
منطقه جلوی رزم
prowords
کلمات جلوی جملات
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
anticum
جرز جلوی معبد
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
afterleech
بادبان جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
head sail
بادبان جلوی دکل
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
ideologies
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
desktop
ترکیب نمایش گرافیکی . نشر رومیزی و چند رسانهای . این عبارت ابتدا توسط سیستم Apple استفاده شد
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com