English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
Other Matches
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
On condition that. Provided that. بشرط آنکه (بشرطی که )
Strange to say he was not kI'lled. عجب آنکه کشته نشد
authenticating بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticate بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
prints برود
printed برود
print برود
let him go برود
he was made to go او را وادارکردند برود
he insists on going اصراردارد که برود
it is necessary for him to go باید برود
let him go بگذارید برود
he refused to go نخواست برود
tell him to go بگویید برود
he is not willing to go نیست برود
none but the old shold go کسی مگربزرگان برود
it is necessary for him to go لازم است برود
in order that he may go برای اینکه برود
i made him go او را وادار کردم برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
he did not d. to go جرات نکرد که برود
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
he is indisposed to go مایل نیست برود
he refused to go حاضر نشد برود
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
he durst not go جرات نکرد که برود
he needs must go ناچار باید برود
overland mail پستی که از راه خشکی برود
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
dare he go? ایا جرات دارد برود
beta test گونه دوم از بررسی هایی که روی نرم افزار انجام میشود پیش از آنکه آماده انتشار شود
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
pre imaging تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
paralleled اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallels اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
eyeing دیده
eye water اب دیده
eying دیده
eye دیده
eyes دیده
imperceptible دیده نشدنی
feeders دیده بان
feeder دیده بان
sightless دیده نشده
enntinel دیده بان
pitched تهیه دیده
eyeless بی بصیرت بی دیده
scouts دیده وری
hardened steel فولاد اب دیده
visible دیده شدنی
damaged خسارت دیده
scout دیده وری
worldly-wise جهان دیده
scouted دیده وری
in sight دیده شدنی
observer دیده بان
observers دیده بان
lookouts دیده بان
lookout دیده بان
vedette دیده ورسوار
unsight دیده نشده
feeler دیده بان
scout car خودرو دیده ور
invisible دیده نشدنی
indiscernible دیده نشدنی
worldly wise جهان دیده
feelers دیده بان
lost زیان دیده
scouting دیده وری
light of one's eyes نور دیده
light struck نور دیده
monitoring دیده بانی
cauliflowr ear گوش اسیب دیده
damaged shipments کالاهای اسیب دیده
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
damaged shipments محموله خسارت دیده
injured muscle عضله اسیب دیده
sunbaked حرارت افتاب دیده
brain injured اسیب دیده مغزی
stager گرگ باران دیده
shock concrete بتن ضرب دیده
forward post پستهای دیده ور جلو
you have been seen دیده شده اید
weatherbeaten باد و باران دیده
cheesed off آزار دیده-اذیتشده
garrets برج دیده بانی
heat affected zone منطقه حرارت دیده
I have visited Europe time and again. بارها اروپا را دیده ام.
it is of frequent بسیار دیده میشود
had i seen him اگر من او را دیده بودم
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
injured parties طرف صدمه دیده
injured party طرف صدمه دیده
injured parties طرف خسارت دیده
sentinel دیده بان کشیک
invisibly چنانکه دیده نشود
espied دیده بانی کردن
espy دیده بانی کردن
scouted دیده وری کردن
espying دیده بانی کردن
monitors دیده بانی کردن
scout دیده وری کردن
espies دیده بانی کردن
garret برج دیده بانی
injured party طرف خسارت دیده
monitored دیده بانی کردن
monitor دیده بانی کردن
scouts دیده وری کردن
sentinels دیده بان کشیک
observational وابسته به دیده بانی
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
visible roof سقفی که از درون دیده شود
visibility was poor چیزها درست دیده نمیشد
injured person آدم آسیب دیده [زخمی]
unobserved fire تیر دیده بانی نشده
bird's eye view منظرهای که از بلندی دیده میشود
i cannot place you نمیدانم شما را کجا دیده ام
software mointor دیده بان نرم افزاری
seasoned troops ارتش ورزیده و جنگ دیده
trainband گروه نظامی تعلیمات دیده
bird's eye views منظرهای که از بلندی دیده میشود
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
My hand is bruised. دستم ضرب دیده است
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
seasoned soldier سرباز ورزیده و جنگ دیده
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
battlefield evacuation تخلیه پرسنل اسیب دیده
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
picket کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
ding قسمت اسیب دیده تخته موج
damaged آنچه آسیب یا رنج دیده است
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
backward بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
pickets کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
to come in to notice دیده شدن روی کار امدن
picketed کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
visual آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
the eye is bigger than the belly <proverb> نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
scouts پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot . گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
annunciator ی که برای جلب توجه دیده یا شنیده میشود
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
visually آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visuals آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
scouted پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouted عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvage نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scout عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
salvaged نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvages نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
scout پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
salvaging نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
bird's eye perspective پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
backwards بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
nerved قطع عصب پای اسیب دیده اسب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com