Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Other Matches
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to sing out
بلندخواندن
dictate
با صدای بلندخواندن
dictates
با صدای بلندخواندن
dictating
با صدای بلندخواندن
dictated
با صدای بلندخواندن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head
هد خواندن راس خواندن
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
misreads
بد خواندن
misread
بد خواندن
misreading
بد خواندن
read
خواندن
recitations
از بر خواندن
recitation
از بر خواندن
lip-reads
لب خواندن
lip-read
لب خواندن
reads
خواندن
lip read
لب خواندن
reading age
سن خواندن
reading
خواندن
intoning
خواندن
intoned
خواندن
intone
خواندن
readings
خواندن
rhapsodiz
خواندن
intones
خواندن
to take lessons
یا خواندن
cites
به دادگاه خواندن
unreadable
نامستحق خواندن
unreadable
غیرقابل خواندن
cited
به دادگاه خواندن
citing
به دادگاه خواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
destructive read
خواندن مخرب
chortled
سرودوتسبیح خواندن
to bid d. to
بمبارزه خواندن
to call to witness
بگواهی خواندن
to fling down the gauntlet
بمبارزه خواندن
parallel reading
خواندن موازی
scan
با وزن خواندن
scanned
با وزن خواندن
scans
با وزن خواندن
trill
با تحریر خواندن
trilled
با تحریر خواندن
trills
با تحریر خواندن
to glance
بشتاب خواندن
to go to school
درس خواندن
cite
به دادگاه خواندن
criminiate
مرجم خواندن
criminate
مجرم خواندن
bastardize
حرامزاده خواندن
to read out
بلند خواندن
cantillate
با اواز خواندن
chitter
اواز خواندن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
to song a song
سرود خواندن
rehearsal
تمرین از بر خواندن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
spells
پی بردن به خواندن
spell
پی بردن به خواندن
boasted
رجز خواندن
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
readable
قابل خواندن
boasts
رجز خواندن
boast
رجز خواندن
perusing
بدقت خواندن
numerate
خواندن یاشمردن
reading rate
سرعت خواندن
misread
غلط خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
کور خواندن
misreading
غلط خواندن
misreads
غلط خواندن
brags
رجز خواندن
bragging
رجز خواندن
bragged
رجز خواندن
brag
رجز خواندن
reading span
فراخنای خواندن
readability
قابلیت خواندن
reading habit
عادت خواندن
lull
لالایی خواندن
beatified
مبارک خواندن
beatifies
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
lulled
لالایی خواندن
reading quotient
بهر خواندن
lulling
لالایی خواندن
lulls
لالایی خواندن
reading disability
ناتوانی در خواندن
reading readiness
امادگی خواندن
reading speed
سرعت خواندن
peruses
بدقت خواندن
lullabies
لالایی خواندن
readout
خواندن بازخواندن
peruse
بدقت خواندن
beatifying
مبارک خواندن
read head
نوک خواندن
psalmodize
زبور خواندن
quirister
باجمع خواندن
rhapsodiz
از بر خواندن سرودن
r/w
خواندن- نوشتن
reading station
ایستگاه خواندن
lullaby
لالایی خواندن
chortle
سرودوتسبیح خواندن
perused
بدقت خواندن
read strobe
بارقه خواندن
chortles
سرودوتسبیح خواندن
chortling
سرودوتسبیح خواندن
spelled
پی بردن به خواندن
read pulse
تپش خواندن
read/write
خواندن- نوشتن
raw head
نوک خواندن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to tune up
خواندن ونواختن اغازکردن
photodigital memory
خواندن چند بار
sings
تصنیف اواز خواندن
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
literacy
قادر به خواندن بودن
sings
سرود خواندن سراییدن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
sing
سرود خواندن سراییدن
sing
تصنیف اواز خواندن
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
to get wise to someone
<idiom>
دست کسی را خواندن
bidden
خواندن پیشنهاد دادن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
the three r's
خواندن ونوشتن وحساب
skimmed
بطور سطحی خواندن
literacy
سواد خواندن ونوشتن
to choir a hymn
سرودی راباهم خواندن
reemploy
دوباره بخدمت خواندن
nonoverlap processing
روشی که به وسیله ان خواندن
chant
سرود یا اهنگ خواندن
chanted
سرود یا اهنگ خواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com