English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
Other Matches
eyeful مقدار زیاد
on a grand scale <adv.> به مقدار زیاد
vast مقدار زیاد
mort مقدار زیاد
slather مقدار زیاد
jillion مقدار زیاد
so much <idiom> مقدار زیاد
an abundance of مقدار زیاد
tremendous مقدار زیاد
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
barrelful مقدار خیلی زیاد
slew : مقدار زیاد گروه
piled مقدار زیاد کرک
pile مقدار زیاد کرک
to increase [to, by] زیاد شدن [به مقدار]
jorum محتویات قدح مقدار زیاد
gobs کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
gob کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
in a way <idiom> به مقدار از چیزی
poured مقدار ریزپ چیزی
pouring مقدار ریزپ چیزی
pour مقدار ریزپ چیزی
pours مقدار ریزپ چیزی
excess مقدار زیادی از چیزی
excesses مقدار زیادی از چیزی
minimum کوچکترین مقدار چیزی
hyperventilation تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
yardage میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
footage طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
yakety-yak <idiom> صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
tempest in a teapot <idiom> درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
to strain at anything در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
trap وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
table استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
defaulted مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
masses مقدار حجم توده کردن قوا
massing مقدار حجم توده کردن قوا
mass مقدار حجم توده کردن قوا
propagating زیاد کردن
increased زیاد کردن
overload زیاد پر کردن
intensification زیاد کردن
grnish زیاد کردن
overloaded زیاد پر کردن
increase زیاد کردن
add زیاد کردن
heighten زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
overloads زیاد پر کردن
to run rup زیاد کردن
increases زیاد کردن
heightens زیاد کردن
propagate زیاد کردن
heightening زیاد کردن
heightened زیاد کردن
propagates زیاد کردن
propagated زیاد کردن
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
ransack زیاد کاوش کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
overestimates زیاد براورد کردن
overloads زیاد بار کردن
ransacked زیاد کاوش کردن
strains کوشش زیاد کردن
overestimating زیاد براورد کردن
overworked کار زیاد کردن
overwork کار زیاد کردن
oversimplification زیاد ساده کردن
overworking کار زیاد کردن
overcharging زیاد حساب کردن
superheat گرم کردن زیاد
oversimplify زیاد ساده کردن
overcharges زیاد حساب کردن
oversimplifies زیاد ساده کردن
overcharged زیاد حساب کردن
oversimplified زیاد ساده کردن
oversimplifying زیاد ساده کردن
overcharge زیاد حساب کردن
overworks کار زیاد کردن
strain کوشش زیاد کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
overestimated زیاد براورد کردن
to overstrain oneself تقلای زیاد کردن
overheated زیاد گرم کردن
propagating زیاد کردن پروردن
overheat زیاد گرم کردن
propagates زیاد کردن پروردن
propagated زیاد کردن پروردن
over refine زیاد موشکافی کردن
overload زیاد بار کردن
over excite زیاد تحریک کردن
propagate زیاد کردن پروردن
overrating زیاد براورد کردن
overrates زیاد براورد کردن
overrated زیاد براورد کردن
overloaded زیاد بار کردن
overheats زیاد گرم کردن
to overexert تقلای زیاد کردن
to overwork oneself زیاد کار کردن
overestimate زیاد براورد کردن
make much of استفاده زیاد کردن از
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
raise پروراندن زیاد کردن
overfreight زیاد بار کردن
raises پروراندن زیاد کردن
add زیاد کردن برد
overpress زیاد پافشاری کردن در
adds زیاد کردن برد
overrate زیاد براورد کردن
elevation of security زیاد کردن تامین
adding زیاد کردن برد
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
gaps اختلاف زیاد شکافدار کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
gap اختلاف زیاد شکافدار کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
extort اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
extorts اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com