Total search result: 201 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pass by |
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن |
|
|
Other Matches |
|
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
sideswipe |
برخورد کردن به پهلوی چیزی |
sideswipes |
برخورد کردن به پهلوی چیزی |
to turn a blind eye to something |
چیزی را نادیده گرفتن |
to let something slip |
چیزی را نادیده گرفتن |
To turn a blind eye to something. To overlook something. |
چیزی را نادیده گرفتن |
imagined |
انگاشتن |
suppose |
انگاشتن |
supposes |
انگاشتن |
imagining |
انگاشتن |
imagine |
انگاشتن |
imagines |
انگاشتن |
assume |
انگاشتن |
assumes |
انگاشتن |
supposing |
انگاشتن |
palter |
سهل انگاشتن |
foreby |
از پهلوی |
by |
پهلوی |
leach |
پهلوی چپ |
we began with the st chapter |
پهلوی |
teamwise |
پهلوی هم |
at |
پهلوی نزدیک |
collocating |
پهلوی هم گذاردن |
on the north side of |
پهلوی من بنشینید |
left wing of army |
پهلوی چپ میسره |
collocates |
پهلوی هم گذاردن |
cheek by jowl |
پهلوی یکدیگر |
collocate |
پهلوی هم گذاردن |
along side |
پهلو به پهلوی |
juxtaposition |
پهلوی هم گذاری |
shipboard |
پهلوی کشتی |
we began with the st chapter |
پیش =پهلوی |
juxtapose |
پهلوی هم گذاشتن |
alongside |
پهلوی ناو |
juxtaposed |
پهلوی هم گذاشتن |
collocated |
پهلوی هم گذاردن |
juxtaposes |
پهلوی هم گذاشتن |
juxtaposing |
پهلوی هم گذاشتن |
by the board |
از طرف پهلوی ناو |
right wing of army |
پهلوی راست میمنه |
he rolled them by |
سواره از پهلوی انها رد شد |
freeboard |
پهلوی سطح ازاد |
inequilateral |
[دارای پهلوی نابرابر] |
i went past the house |
از پهلوی ان خانه رد شدم |
Come and sit beside(next to) me. |
بیا پهلوی من بشین |
to pass by any one |
از پهلوی کسی رد شدن |
to poke anyone in the ribs |
به پهلوی کسی سقلمه زدن |
alongside |
پهلوی اسکله در کنار در طول |
my neighbour at dinner |
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است |
goby |
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او |
unobserved |
نادیده |
unseen |
نادیده |
flank |
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها |
sidecars |
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت |
flanked |
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها |
flanking |
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها |
sidecar |
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت |
scotomization |
نادیده گیری |
pass off |
نادیده گرفتن |
dissembles |
نادیده گرفتن |
overslaugh |
نادیده گذشتن |
dissemble |
نادیده گرفتن |
dissembling |
نادیده گرفتن |
disregard |
نادیده گرفتن |
disregards |
نادیده گرفتن |
disregarding |
نادیده گرفتن |
to skips over |
نادیده گذستن از |
to slip off or away |
نادیده رفتن |
towink at |
نادیده پنداشتن |
ignores |
نادیده پنداشتن |
ignoring |
نادیده پنداشتن |
disregarded |
نادیده گرفتن |
ignored |
نادیده پنداشتن |
the invisible |
خدای نادیده |
dissembled |
نادیده گرفتن |
ignore |
نادیده پنداشتن |
triptych |
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند |
contralateral neglect |
نادیده انگاری دگرسو |
to pass over |
نادیده رد شدن ازپهلو |
unheeded |
بیاهمیت نادیده بیتفاوت |
To overlook. To turn a blind eye. |
چشم پوشیدن (نادیده گرفتن ) |
blinks |
نادیده گرفته نگاه مختصر |
ignore |
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن |
maskable |
آنچه نادیده گرفتنی است |
ignored |
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن |
ignoring |
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن |
ignores |
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن |
overleap |
جستن از روی نادیده گذشتن از |
blink |
نادیده گرفته نگاه مختصر |
blinked |
نادیده گرفته نگاه مختصر |
skipped |
نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات |
skip |
نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات |
skips |
نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات |
slur |
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن |
slurring |
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن |
slurs |
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن |
slurred |
لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن |
disables |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
buckets |
فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود |
disable |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
disabling |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
bucket |
فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود |
noise |
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال |
noises |
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال |
lee board |
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
our neighbour door |
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
skips |
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ |
skipped |
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ |
skip |
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ |
my chair was next his |
صندلی من پهلوی صندلی اوبود |
rem |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
ring shift |
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند |
remarked |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remarking |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remark |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
remarks |
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد |
ended |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
ends |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
end |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
interrupting |
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود |
interrupt |
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود |
interrupts |
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
shifts |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
shifted |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
shift |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
to blame somebody for something |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
requiring |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
inserts |
قرار دادن چیزی در چیزی |
resists |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
required |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
to paint something [with something] |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
to lean something against something |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
resisting |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resisted |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resist |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
requires |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
inserting |
قرار دادن چیزی در چیزی |
insert |
قرار دادن چیزی در چیزی |
require |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
(a) case in point <idiom> |
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند |
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> |
کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره] |
lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |