English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
Other Matches
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
to turn a blind eye to something چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something. چیزی را نادیده گرفتن
imagined انگاشتن
suppose انگاشتن
supposes انگاشتن
imagining انگاشتن
imagine انگاشتن
imagines انگاشتن
assume انگاشتن
assumes انگاشتن
supposing انگاشتن
palter سهل انگاشتن
foreby از پهلوی
by پهلوی
leach پهلوی چپ
we began with the st chapter پهلوی
teamwise پهلوی هم
at پهلوی نزدیک
collocating پهلوی هم گذاردن
on the north side of پهلوی من بنشینید
left wing of army پهلوی چپ میسره
collocates پهلوی هم گذاردن
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
collocate پهلوی هم گذاردن
along side پهلو به پهلوی
juxtaposition پهلوی هم گذاری
shipboard پهلوی کشتی
we began with the st chapter پیش =پهلوی
juxtapose پهلوی هم گذاشتن
alongside پهلوی ناو
juxtaposed پهلوی هم گذاشتن
collocated پهلوی هم گذاردن
juxtaposes پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing پهلوی هم گذاشتن
by the board از طرف پهلوی ناو
right wing of army پهلوی راست میمنه
he rolled them by سواره از پهلوی انها رد شد
freeboard پهلوی سطح ازاد
inequilateral [دارای پهلوی نابرابر]
i went past the house از پهلوی ان خانه رد شدم
Come and sit beside(next to) me. بیا پهلوی من بشین
to pass by any one از پهلوی کسی رد شدن
to poke anyone in the ribs به پهلوی کسی سقلمه زدن
alongside پهلوی اسکله در کنار در طول
my neighbour at dinner کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
goby عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
unobserved نادیده
unseen نادیده
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecars جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
scotomization نادیده گیری
pass off نادیده گرفتن
dissembles نادیده گرفتن
overslaugh نادیده گذشتن
dissemble نادیده گرفتن
dissembling نادیده گرفتن
disregard نادیده گرفتن
disregards نادیده گرفتن
disregarding نادیده گرفتن
to skips over نادیده گذستن از
to slip off or away نادیده رفتن
towink at نادیده پنداشتن
ignores نادیده پنداشتن
ignoring نادیده پنداشتن
disregarded نادیده گرفتن
ignored نادیده پنداشتن
the invisible خدای نادیده
dissembled نادیده گرفتن
ignore نادیده پنداشتن
triptych عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
contralateral neglect نادیده انگاری دگرسو
to pass over نادیده رد شدن ازپهلو
unheeded بیاهمیت نادیده بیتفاوت
To overlook. To turn a blind eye. چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
ignore نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
ignored نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignoring نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignores نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
skipped نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
skip نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
skips نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
slur لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurring لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurred لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
disables دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
buckets فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
disable دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disabling دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noises توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
skips حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skipped حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skip حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
rem عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
remarked عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remark عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarks عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
interrupting خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com