English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English Persian
scoop اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooped اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooping اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoops اسباب مخصوص دراوردن چیزی
Other Matches
panatrope اسباب الکتریکی برای دراوردن صدای گرامافون از بلندگو
turbulator اسباب مخصوص بهم زدن مایعات
polarograph اسباب مخصوص تجزیه کمی وکیفی قطب
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
pulverizator اسباب جهت ساییدن یا گردکردن چیزی
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
houseline رسن سه لا مخصوص کشیدن چیزی
towrope طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
towropes طناب مخصوص یدک کشیدن چیزی
profiles برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiled برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profile برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiling برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
device اسباب
geap اسباب
appliances اسباب
appliance اسباب
instrumentally با اسباب
instrument اسباب
fixings اسباب
lash up اسباب
remover اسباب کش
whigmaleerie اسباب
removers اسباب کش
freehand بی اسباب
tool اسباب
apparel اسباب
free hand بی اسباب
free handed بی اسباب
whigmaleery اسباب
devices اسباب
mountings اسباب
rigged اسباب
traps اسباب
apparatus اسباب
article اسباب
articles اسباب
dixings اسباب
contrivance اسباب
gadgets اسباب
gadget اسباب
contraptions اسباب
tackled اسباب
tackle اسباب
valuables اسباب
rigs اسباب
outfits اسباب
outfit اسباب
tackles اسباب
contraption اسباب
accouterment اسباب
doodad اسباب
contrivances اسباب
rig اسباب
rigging اسباب
things اسباب
tackling اسباب
doodads اسباب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
appurtenance اسباب جهاز
malice اسباب چینی
discommodity اسباب زحمت
geared اسباب لوازم
slide اسباب لغزنده
engine موتور اسباب
gear اسباب لوازم
military device اسباب ارتشی
kits اسباب کار
kit اسباب کار
furniture سامان اسباب
implementing اسباب اجراء
resonator اسباب ارتعاش
impedimenta اسباب تاخیرحرکت
inconveniences اسباب زحمت
implements اسباب اجراء
stamper اسباب کوبیدن
dumbbell اسباب ورزشی
implement اسباب اجراء
causes of revelation اسباب نزول
fittings and fixtures اسباب و اثاثه
fishing gear اسباب ماهیگیری
implemented اسباب اجراء
utensil وسایل اسباب
toys اسباب بازی
gears اسباب لوازم
moves اسباب کشی
appliance اسباب کار
disfurnish بی اسباب کردن
playthings اسباب بازی
plaything اسباب بازی
purofier اسباب پاک کن
dumbbells اسباب ورزشی
toy اسباب بازی
drags اسباب لایروبی
(be) put out <idiom> اسباب زحمت
paraphernalia اسباب لوازم
exerciser اسباب ورزش
trocar اسباب بزل
inconvenience اسباب زحمت
move اسباب کشی
inconvenienced اسباب زحمت
Luggage اسباب و اثاثیه
inconveniencing اسباب زحمت
thing اسباب دارایی
enginery اسباب جنگی
slides اسباب لغزنده
tools اسباب کار
rectifier اسباب تقطیر
crimper اسباب فردادن مو
inhalator اسباب استنشاق
appliances اسباب کار
utensils وسایل اسباب
caboodle اسباب سفر
moved اسباب کشی
conspiracies اسباب چینی
spared اسباب یدکی
spare اسباب یدکی
conspiracy اسباب چینی
drag اسباب لایروبی
dragged اسباب لایروبی
powder puffs اسباب پودر زنی
appurtenence اسباب چیزهای وابسته
encumber اسباب زحمت شدن
toyer سازنده اسباب بازی
spurtle اسباب اتش همزن
hatcher اسباب جوجه گیری
encumbering اسباب زحمت شدن
powder puff اسباب پودر زنی
instrumental drawing نقشه کشی با اسباب
encumbered اسباب زحمت شدن
encumbers اسباب زحمت شدن
partition وسیله یا اسباب تفکیک
partitions وسیله یا اسباب تفکیک
lay out اسباب خرده ریز
toylike مثل اسباب بازی
trangam اسباب عجیب وغریب
vinifacteur اسباب شراب سازی
take your w to another room اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
dentifactor اسباب دندان سازی
roulette اسباب قمار چرخان
part اسباب یدکی اتومبیل
coffee roaster اسباب بودادن قهوه
encumbrance اسباب زحمت گرفتاری
encumbrances اسباب زحمت گرفتاری
shear اسباب برش قیچی
moves اسباب کشی کردن
conspiratress اسباب چینی کردن
surveying insatrument اسباب نقشه برداری
equipage اسباب و لوازم جنگی
to form a plot اسباب چینی کردن
peelers اسباب پوست کن پلیس
peeler اسباب پوست کن پلیس
purofier اسباب تصفیه گاز
emcumber اسباب زحمت شدن
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
piano player اسباب پیانو زنی
to put to inconvenience اسباب زحمت شدن
this luggage این اسباب و اثاثیه
luggage van واگن اسباب و اثاثیه
cumbrous اسباب زحمت پرزحمت
mathematical instrument اسباب نگاره کشی
churns بوسیله اسباب گردنده
churned بوسیله اسباب گردنده
bauble اسباب بازی بچه
baubles اسباب بازی بچه
device دستگاه اسباب وسیله
churn بوسیله اسباب گردنده
leeches اسباب خون گیری
leech اسباب خون گیری
moonlight fliting اسباب کشی شبانه
move house اسباب کشی کردن
moved اسباب کشی کردن
charge coupled device اسباب تزویج علامت
devices دستگاه اسباب وسیله
move اسباب کشی کردن
to shift to the new building اسباب کشی کردن
luggage lockers قفس های اسباب و اثاثیه
filterpress اسباب روغن گیری ازماهی
resistors اسباب مقاوم دربرابر برق
moves اسباب کشی کردن تکان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com