Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (41 milliseconds)
English
Persian
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
Search result with all words
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to sight gun
نشان کردن اسلحه
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
Other Matches
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
weapon
اسلحه
bare handed
بی اسلحه
armless
بی اسلحه
weapons
اسلحه
unarmed
بی اسلحه
holsters
جلد اسلحه
safety lock
ضامن اسلحه
armorer
اسلحه ساز
firearm
اسلحه گرم
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
thumbing
شستی اسلحه
arm of precision
اسلحه دقیق
holster
جلد اسلحه
light armed
سبک اسلحه
armoury
اسلحه خانه
armoury
اسلحه قوزخانه
armouries
اسلحه قوزخانه
armory
اسلحه خانه
ordnance
اسلحه ومهمات
armourer
اسلحه ساز
weapon
اسلحه حربه
weapons
اسلحه حربه
triggered
ماشه اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
armouries
اسلحه خانه
repeating firearm
اسلحه خودکار
maximum range
بردنهایی اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
stoppage
گیر در اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
weaponary
مربوط به اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
thumbs
شستی اسلحه
thumbed
شستی اسلحه
Elaborate
اسلحه بزرگ
thumb
شستی اسلحه
single shot
اسلحه تک تیر
side arms
اسلحه کمری
side arm
اسلحه کمری
shooting iron
اسلحه گرم
heavy armed
سنگین اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
firearms
اسلحه گرم
pieces
اسلحه گرم
d. armour
اسلحه دفاع
arm
اسلحه گرم
weaponry
اسلحه سازی
piece
اسلحه گرم
fire arms
اسلحه ی گرم
poppers
اسلحه صدا دار
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
popper
اسلحه صدا دار
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
armory
کارخانهء اسلحه سازی
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
velite
سرباز سبک اسلحه
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
armorer
نگهبان اسلحه زراد
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
light infantry
پیاده سبک اسلحه
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
missile
اسلحه پرتاب کردنی
muzzling
دهانه لوله اسلحه
muzzles
دهانه لوله اسلحه
muzzle
دهانه لوله اسلحه
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
magazines
مخزن خشاب اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
judo
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
phalanxes
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
phalanx
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
barrel
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
contraband of war
قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
armory training
اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com