Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
speedy cut
اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
Other Matches
trauma
ضربه روحی روان اسیب
traumas
ضربه روحی روان اسیب
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
pathologists
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist
پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
front end
سر جلویی
headmost
جلویی
advanced
جلویی مقدم
front view
نمای جلویی
forward station
پاسگاه جلویی
advance section
قسمت جلویی
front door
[of house]
در جلویی
[ساختمان]
entry door
در جلویی
[ساختمان]
entrance
در جلویی
[ساختمان]
entrance door
در جلویی
[ساختمان]
forestay
بکسل جلویی
foretop
بام جلویی
lapped
رسیدن به حریف جلویی
telencephalon
قسمت جلویی مغزجنین
lap
رسیدن به حریف جلویی
luff
لبه جلویی بادبان
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
the above figures
بالاتر
overshoots
بالاتر از حد
overshooting
بالاتر از حد
overshoot
بالاتر از حد
uppers
بالاتر
further up
بالاتر
upper
بالاتر
higher
بالاتر
about
بالاتر
superiors
بالاتر
above
بالاتر
superior
بالاتر
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
The car in front is obstructintg us.
اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
noses
دماغه جلویی تخته موج سواری
one toe spin
چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
burdended
فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
sanshifter
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
scratch spin
چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
transcending
بالاتر بودن
transcended
بالاتر بودن
above all
بالاتر از همه
transcend
بالاتر بودن
hereinabove
بالاتر از این
royalmast
دکل بالاتر
seniors
بالاتر بالارتبه
parent directory
دایرکتوری بالاتر
overshoots
بالاتر زدن
overshooting
بالاتر زدن
overshoot
بالاتر زدن
the court above
محکمه بالاتر
above average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
superordinates
شخص بالاتر
superordinate
شخص بالاتر
senior
بالاتر بالارتبه
above-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
over-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
transcends
بالاتر بودن
tacks
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tack
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
popping crease
خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
above par
بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia
درجه حرارت بالاتر از صد
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
toe rake
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
There is no colour beyond black .
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
evocation
احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations
احاله بدادگاه بالاتر احضار
reserve buoyancy
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
Black will take no other hue.
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
critical altitude
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
channel
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeling
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
to invoke a higher power
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cabin supercharger
کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
toe point
پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
gale
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gales
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
limiter
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
harming
اسیب
harmed
اسیب
harm
اسیب
head injury
اسیب سر
injury
اسیب
damage
اسیب
harms
اسیب
tort
اسیب
pathology
اسیب
trauma
اسیب
to escape with life and limb
بی اسیب
traumas
اسیب
lesions
اسیب
lesion
اسیب
traumatic
اسیب زا
inconvenienced
اسیب
what impaired his reputation
وی اسیب زد
inconvenience
اسیب
teen
اسیب
inconveniencing
اسیب
inconveniences
اسیب
torts
اسیب
braze welding
جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
tuck
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucking
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucks
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
mar
اسیب رساندن
it injured his hands
بدستهایش اسیب زد
impair
اسیب زدن
impaired
اسیب زدن
impairing
اسیب زدن
invulnerability
اسیب ناپذیری
impairs
اسیب زدن
mar
اسیب زدن
marred
اسیب رساندن
marred
اسیب زدن
marring
اسیب رساندن
marring
اسیب زدن
pathologists
اسیب شناس
harmed
اسیب رساندن
harm
اسیب رساندن
harming
اسیب رساندن
cripples
اسیب دیدن
birth injury
اسیب تولد
cripple
اسیب دیدن
pathologist
اسیب شناس
injure
اسیب زدن
harmavoidance
اسیب گریزی
injures
اسیب زدن
endamage
اسیب رساندن
damage control
اسیب گیری
injuring
اسیب زدن
crippled
اسیب دیدن
crippling
اسیب دیدن
vulnerable
اسیب پذیر
deleterious
اسیب رسان
brain damage
اسیب مغزی
brain injury
اسیب مغزی
vulnerability
اسیب پذیری
damaging
اسیب اور
i hurt my self
اسیب دیدم
break down
اسیب دیدن
injurious
اسیب رسان
pathological
اسیب شناختی
injury
اسیب خسارت
psychic trauma
اسیب روانی
pathology
اسیب شناسی
traumatophobia
اسیب هراسی
traumatism
اسیب دیدگی
traumatic experience
تجربه اسیب زا
out of harm's way
دوراز اسیب
tennis elbow
اسیب ارنج
damage
اسیب دیدن
harms
اسیب رساندن
nobbeing
اسیب رسان
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
toe weight
وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
psychopathologist
اسیب شناس روانی
vulnerable area
منطقه اسیب پذیر
brain injured
اسیب دیده مغزی
social pathology
اسیب شناسی اجتماعی
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
injured muscle
عضله اسیب دیده
susceptibility
درمعرض اسیب بودن
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
mar
صدمه زدن اسیب
persecution delusion
هذیان گزند و اسیب
delusion of persecution
هذیان گزند و اسیب
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
damage density
چگالی اسیب رسانی
damage control party
گروه اسیب گیر
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
vulnerability
قابلیت اسیب پذیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com