English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
image shearing principle اصول برش تصویر
Other Matches
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation تولید تصویر تصویر
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
nitty-gritty اصول
technic اصول
ism : اصول
ism اصول
doctrine اصول
tenet اصول
principles اصول
root اصول
roots اصول
teachings اصول
teaching اصول
doctrines اصول
grimacing ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
communism اصول اشتراکی
technologically اصول فنی
doctrine اصول حکمت
technological اصول فنی
dogmas اصول عقاید
dogma اصول عقاید
theory اصول نظری
tenet اصول مرام
theories اصول نظری
systems اصول وجود
systems روش اصول
system اصول وجود
system روش اصول
technics اصول فنی
grimace ادا و اصول
mormonism اصول mormon ها
modernism اصول امروزی
prineipal parts اصول فعل
doctrines اصول حکمت
rational principle اصول عقلیه
roots and branches اصول وفروع
monopolosm اصول انحصار
relativity principles اصول نسبیت
kinesiology اصول مکانیزم
mutualism اصول همکاری
tenets اصول مسلم
neodoxy اصول نوین
nazism اصول نازی
naziism اصول نازی
principles of economics اصول اقتصاد
principles of economy اصول اقتصاد
principles of religion اصول مذهب
functional اصول مبادی
monopolism اصول انحصار
politics اصول سیاسی
economic principles اصول اقتصادی
accounting principles اصول حسابداری
denial measures اصول ممانعت
banking principles اصول بانکداری
creationism اصول افرینش
chung shin اصول تکواندو
abolitionist اصول بردگی
constitutionalism اصول مشروطیت
copernician system اصول کپرنیک
methodologies علم اصول
methodology علم اصول
general principles اصول کلی
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
principles of economics اصول علم اقتصاد
psychologism پیروی از اصول روانی
anomy بی توجهی به اصول دین
anomie بی توجهی به اصول دین
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
monarchism اصول سلطنت مستقل
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
manichaeanism اصول فلسفه مانی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
code of procedure قانون اصول محاکمات
modernism اصول تجدد نوگرایی
economization رعایت اصول اقتصادی
pauli اصول مذهبی پولس
ex post facto شامل اصول گذشته
fourteen points اصول چهارده گانه
hedonics اصول خوشی ولذت
probity پیروی دقیق از اصول
hierarchism اصول سلسله مراتب
household art اصول خانه داری
planning principles اصول برنامه ریزی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
counter current principle اصول جریان متقابل
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
democratism اصول حکومت ملی
mutualist طرفدار اصول همدستی
principled دارای اصول وعقاید
naturalistic موافق با اصول طبیعی
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouth ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
scientifically موافق اصول علمی
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
fascism اصول عقاید فاشیست
technically مطابق اصول فنی
gradualism رعایت اصول تدریج
Protestantism اصول ایین پروتستانت
moralists معتقد به اصول اخلاق
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
mouths ادا و اصول در اوردن
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
liberalism اصول ازادی خواهی
moralist معتقد به اصول اخلاق
musically مطابق اصول موسیقی
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
revivalism اصول بیداری مذهبی
rationale توضیح اصول عقاید
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
individualism اصول استقلال فردی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
modernists هوا خواه اصول امروزی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
principled اصولی پای بند اصول
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
modernist هوا خواه اصول امروزی
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
technique اصول مهارت روش فنی
techniques اصول مهارت روش فنی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
toryism اصول وعقاید حزب محافظه کار
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com