English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
technique اصول مهارت روش فنی
techniques اصول مهارت روش فنی
Other Matches
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
expertise مهارت
technique فن مهارت
competence مهارت
handiness مهارت
skilless بی مهارت
sophistication مهارت
expertise مهارت
dextrously به مهارت
light handedness مهارت
proficiency مهارت
qualification مهارت
artifices مهارت
ingenuity مهارت
execute مهارت
artifice مهارت
facility مهارت
gripe مهارت
proficiency pay حق مهارت
adeptness مهارت
masterkiness مهارت
adroitness مهارت
technique مهارت
techniques فن مهارت
techniques مهارت
inexpert بی مهارت
skill less بی مهارت
executing مهارت
executes مهارت
executed مهارت
credential مهارت
skill مهارت
know-how مهارت
unskilled بی مهارت
knack مهارت
groove مهارت
maladroit بی مهارت
workmanship مهارت
grooves مهارت
ham-fisted بی مهارت
ham handed بی مهارت
ham fisted بی مهارت
unskillful بی مهارت
skill مهارت
deftness مهارت
incompetent بی مهارت
inapt بی مهارت
cissy آدم بی مهارت
weakling آدم بی مهارت
sissy آدم بی مهارت
qualifies کسب مهارت
jessie آدم بی مهارت
weed آدم بی مهارت
namby-pamby آدم بی مهارت
mollycoddle آدم بی مهارت
milquetoast آدم بی مهارت
jessy آدم بی مهارت
qualify کسب مهارت
fundamental skill مهارت بنیادی
sport skill مهارت ورزشی
skillful Šetc با مهارت ماهرانه
tact کاردانی مهارت
wet آدم بی مهارت
weenie [Am E] آدم بی مهارت
skill level پایه مهارت
proficiency مهارت تخصص
pantywaist [Am En] آدم بی مهارت
skill learning مهارت اموزی
human skill مهارت انسانی
expertness خبرویت مهارت
wuss(y) آدم بی مهارت
unskil ناشی بی مهارت
manipulation انجام با مهارت
pussy [Am E] آدم بی مهارت
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
tactlessly بی مهارت بی سلیقه
tactless بی مهارت بی سلیقه
natatorial skill مهارت در شنا
salesmanship مهارت در فروشندگی
competence مهارت فنی
credential مهارت فنی
qualification کسب مهارت
qualification مهارت فنی
dauber نقاش بی مهارت
qualification مهارت فنی
skill مهارت فنی
versatility روانی مهارت
combat proficiency مهارت رزمی
motor skill مهارت حرکتی
softie/softy آدم بی مهارت
wimp آدم بی مهارت
manual skill مهارت دستی
fine skill مهارت فریف
crafts مهارت نیرنگ
seamanship مهارت در دریانوردی
craft مهارت نیرنگ
qualification badge نشان مهارت در تیراندازی
qualification record پرونده مهارت فنی
skill مهارت عملی داشتن
expert badge نشان مهارت در تیراندازی
mastered کسب مهارت کردن
wonderwork کار عجیب مهارت
stickhandling مهارت در استفاده از چوب
facileness مهارت عدم ثبات
sport skill pattern الگوی مهارت ورزشی
technomotorial skill مهارت تکنیکی- حرکتی
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
skill level پایه مهارت فنی
master کسب مهارت کردن
showboating نمایش دادن مهارت
surfmanship مهارت در موج سواری
seaman ship مهارت در راندن قایق
fine art هر مهارت هنری وفریف
diplomatically از روی مهارت و بصیرت
conveyancing مدیریت از روی مهارت
masters کسب مهارت کردن
spiller خوش شانسی نه مهارت
nitty-gritty اصول
doctrine اصول
ism : اصول
ism اصول
principles اصول
tenet اصول
teaching اصول
teachings اصول
doctrines اصول
root اصول
roots اصول
technic اصول
dan درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
veteran skill مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
rates میزان مهارت شدت تغییرات
rate میزان مهارت شدت تغییرات
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
quaint از روی مهارت عجیب و جالب
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
overwrought تهیه شده ازروی مهارت
ropemanship مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
nazism اصول نازی
neodoxy اصول نوین
prineipal parts اصول فعل
denial measures اصول ممانعت
kinesiology اصول مکانیزم
roots and branches اصول وفروع
rational principle اصول عقلیه
principles of religion اصول مذهب
naziism اصول نازی
monopolism اصول انحصار
mormonism اصول mormon ها
economic principles اصول اقتصادی
technics اصول فنی
mutualism اصول همکاری
general principles اصول کلی
relativity principles اصول نسبیت
principles of economics اصول اقتصاد
monopolosm اصول انحصار
principles of economy اصول اقتصاد
systems اصول وجود
modernism اصول امروزی
tenet اصول مرام
technological اصول فنی
technologically اصول فنی
communism اصول اشتراکی
theories اصول نظری
functional اصول مبادی
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
tenets اصول مسلم
systems روش اصول
system اصول وجود
system روش اصول
theory اصول نظری
constitutionalism اصول مشروطیت
chung shin اصول تکواندو
banking principles اصول بانکداری
doctrines اصول حکمت
doctrine اصول حکمت
methodologies علم اصول
copernician system اصول کپرنیک
grimace ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
grimacing ادا و اصول
accounting principles اصول حسابداری
abolitionist اصول بردگی
politics اصول سیاسی
methodology علم اصول
creationism اصول افرینش
metrist کسی که در متر کردن مهارت دارد
gymkhanas مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
cats استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
cat استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
gymkhana مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
syllogist کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
to be out of one's depth از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com