Dictiornary-Farsi | اعجوبه ایست در دانش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
he is a prodigy of learning	اعجوبه ایست در دانش


Other Matches

straight "A " student	دانش آموزی [دانش جویی] که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
prodigy	اعجوبه
monster	اعجوبه
monsters	اعجوبه
prodigies	اعجوبه
prodigy	اعجوبه شگفتی
prodigies	اعجوبه شگفتی
vehicle stopping distance	مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
blastie	مخلوق اعجوبه و زشت
wondered	اعجوبه درشگفت شدن
wondering	اعجوبه درشگفت شدن
wonder	اعجوبه درشگفت شدن
wonders	اعجوبه درشگفت شدن
standstil	ایست
whoa	ایست
stay	ایست
perisystole	ایست دل
limit stop	حد ایست
flag stop	ایست
hold	ایست
holds	ایست
stoppage	ایست
stayed	ایست
stoppages	ایست
stand	ایست
cessation	ایست
breathing space	ایست
time out	ایست
stops	ایست
halt	ایست
halted	ایست
stopping	ایست
halts	ایست
standstill	ایست
stop	ایست
avast	ایست
stopped	ایست
interval	ایست وقفه
closest	ایست توقف
nodal point	نقطه ایست
stop element	عنصر ایست
it is a thankless task	کاربیهوده ایست
hold water	قایق ایست
pausal	ایست دار
close	ایست توقف
closer	ایست توقف
statics	ایست شناسی
suspension	ایست تعلیق
ceasing	ایست توقف
ceases	ایست توقف
ceased	ایست توقف
closes	ایست توقف
cease	ایست توقف
suspensions	ایست تعلیق
to make a pause	ایست کردن
silence	ایست بی حرکت
silenced	ایست بی حرکت
truces	جنگ ایست
silences	ایست بی حرکت
dynamic stop	ایست پویا
caesura	وقفه ایست
whoa	ایست دادن
at pause	در حال ایست
periods	نوبت ایست
period	نوبت ایست
silencing	ایست بی حرکت
fixism	ایست گرایی
hold	ایست نگهداری
to make a stop	ایست کردن
haemostasis	ایست خون
haemostasia	ایست خون
unceasing	ایست ناپذیر
truce	جنگ ایست
holds	ایست نگهداری
fetch up	بحال ایست درامدن
lay by	جایگاه ایست ایستگاه
lay-by	جایگاه ایست ایستگاه
lay-bys	جایگاه ایست ایستگاه
ease all	درکرجی رانی ایست
avast	ایست توقف کنید
haemostatic	وابسته به ایست خون
interludes	ایست میان دو پرده
interlude	ایست میان دو پرده
hockey stop	نوعی ایست ناگهانی
he has a loose conduct	ادم هرزه ایست
the train runs without a stop	قطار بدون ایست
to heave to	بحالت ایست دراوردن
to put to a pause	بحال ایست دراوردن
torpidity	حالت سستی ایست
halt	سکته ایست کردن
halted	سکته ایست کردن
total stopping distance	طول ایست کامل
what kind of a bird is that ?	چه قسم پرنده ایست
halts	سکته ایست کردن
to come	بحال ایست درامدن
to be under ane	در حال ایست بودن
stopping sight distance	فاصله دید ایست
stop bit	بیت ایست نما
stop bit	ذرهء ایست نما
hyphen	نشان اتصال ایست درسخن
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
patience is a virtue	شکیبائی خوی پسندیده ایست
hyphens	نشان اتصال ایست درسخن
stopping sight distance	فاصله دید برای ایست
the child is a wonder	این بچه عجوبه ایست
to taxi to a standstill	حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
menopause	بند امدن قاعدگی ایست طمث
lexigraphy	یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
hammock chair	صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
knowledge	دانش
understanding	دانش
realizing	دانش
kenning	دانش
gramarye	دانش
gramary	دانش
gramarey	دانش
cognisance [British]	دانش
cognition	دانش
knowledge	دانش
realising [British]	دانش
know how	دانش
scholarships	دانش
scholarship	دانش
know-how	دانش
wisdom	دانش
science	دانش
sciences	دانش
postgraduates	دانش اموخته
life sciences	دانش زیستی
life science	دانش زیستی
maieutic	دانش مامایی
witting	معلومات دانش
polyhistor	دانش بسیار
erudition	فضل و دانش
knowlege representation	نمایش دانش
knowledge engineer	مهندسی دانش
smattering	دانش سطحی
kith	دانش و معرفت
physical science	دانش مادی
knowing faculty	قوه دانش
in ken	د رحدود دانش
aeronautics	دانش هوانوردی
knowledge base	پایگاه دانش
postgraduate	دانش اموخته
scholars	دانش پژوه
to reach for knowledge	دانش کوشیدن
thermodynamics	دانش دماپویایی
schooling	کسب دانش
philomath	دانش پرست
educate	دانش اموختن
photology	دانش روشنایی
educates	دانش اموختن
educating	دانش اموختن
polymathy	دانش زیاد
knowledge representation	بازنمود دانش
to a knowledge	دانش اندوختن
patrons of learning	دانش پروران
pansophism	دانش مطلق
normal school	دانش سرا
teacher's college	دانش سرا
scholar	دانش پژوه
ominscience	دانش بی پایان
omniscience	دانش بی پایان
onomastics	دانش نام
organum	وسیله دانش
technical know how	دانش فنی
schoolfellow	کسب دانش
schoolboy	دانش اموز
academies	انجمن دانش
student	دانش اموز
students	دانش اموز
computer awarness	دانش کامپیوتر
architectonic	دانش معماری
computer literacy	دانش کامپیوتر
academy	انجمن دانش
schoolboys	دانش اموز
knowledge representation	نمایش دانش
striker	دانش اموز
strikers	دانش اموز
alumnus	دانش اموخته
an encourouges of science	دانش پرور
treatise	دانش نویسه
treatises	دانش نویسه
grader	دانش اموز
pupils	دانش اموز
pupil	دانش اموز
learning	دانش یادگیری
letter	معرفت دانش
letters	معرفت دانش
knowledge domain	قلمرو دانش
poetaster is pejorative word	شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string	ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
old boys	دانش آموز پیشین
summa	اثار دانش بشری
old boy	دانش آموز پیشین
statics	دانش پایداری نیروها
savoir vivre	دانش اداب ومعاشرت
technologies	دانش فنی تکنولوژی
To acquire knowledge.	دانش فرا گرفتن
logic	دانش تفکرات و دلایل