English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (35 milliseconds)
English Persian
huff اماس کردن
swell اماس کردن
swelled اماس کردن
swells اماس کردن
bunchout اماس کردن
intumesce اماس کردن
Search result with all words
inflame دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflames دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming دارای اماس کردن ملتهب کردن
tumify اماس کردن متورم ساختن
Other Matches
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
appendicitis اماس ضمیمه روده اماس اپاندیس
inflammation اماس
double pneumonia اماس هر دو شش
turgidity اماس
phlegmasia اماس
lymphdenomia اماس
intumescence اماس
poked اماس
tuberosity اماس
single pneumonia اماس یک شش
inturgescence اماس
tumefaction اماس
tumescence اماس
lymphangitis اماس
tumidity اماس
pokes اماس
dilation اماس
phrenitis اماس مخ
frost hoil اماس
swellings اماس
swelling اماس
poke اماس
neuritis پی اماس
pulmonitis اماس شش
encephalitis اماس مخ
poking اماس
myelitis اماس
edema اماس
vulvitis اماس کس
fretty اماس کرده
brainfever اماس مغز
osteitis اماس استخوان
arthritis اماس مفصل
otitis اماس گوش
tracheitis اماس نای
tumid اماس کرده
turgid اماس دار
turgescence اماس بادکردگی
splenitis اماس اسپرز
orchitis اماس خایه
colpitis اماس مهبل
odontitis اماس دندان
fibroma اماس لیفی
dermatosis اماس پوست
inoma اماس لیفی
garget اماس پستان
enchondroma اماس غضروفی
palpebritis اماس پلک
nephritis اماس گرده
tumefactive اماس دار
nasitis اماس بینی
ophthalmitis اماس چشم
myositis اماس ماهیچه
carcinoma اماس سرطانی
hepatitis اماس کبدی
metritis اماس زهدان
gastritis اماس معده
blepharitis اماس پلک
turgescent اماس کننده
dermatitis اماس پوست
intumescent اماس کننده
antiphlogistic اماس نشان
conjunctivitis اماس ملتحمه
intumescent اماس کرده
tonsillitis اماس لوزه
phlogosis اماس برونی
salpingitis اماس شیپور
bronchitis اماس نایژه
scleritis اماس صلبیه
arteritis اماس شریان
quinsy اماس چرکدارلوزتین
podarthritis اماس بندهای پا
dactylitis اماس انگشت
hydrocile اماس خایه
pyelitis اماس لگن چه
cystitis اماس مثانه
ileitis اماس ایلئون
retinitis اماس شبکیه
ague cake اماس اسپرزازنوبه
lentitis اماس جلیدیه
crystallitis اماس جلیدیه
glandular swelling اماس غدد
hysteritis اماس زهدان
cutitis اماس زیرپوست
swollen اماس کرده
enteritis اماس روده
gnathitis اماس گونه
colitis اماس قولون
iritis اماس عنبیه
faucitis اماس گلو
keratitis اماس قرنیه
lymphadenitis اماس غدد لفناوی
mesenteritis اماس روده بند
ileitis اماس روده دراز
moon blind دچار اماس نوبتی
arthritic مبتلا به اماس مفصل
duodenitis اماس روده اثناعشر
diaphragmatitis اماس حجاب حاجز
gnathitis اماس ارواره بالا
laminitis اماس لایههای حساس
iritic وابسته به اماس عنبیه
iritic دچار اماس عنبیه
mastoditis اماس زائده پستانی
gastro enteritis اماس معده وروده
antiphlogistic داروی اماس نشان
mastitis اماس غدههای پستان
his eyes were inflammed چشمهایش اماس کرد
diaphragmitis اماس حجاب حاجز
housemaid's knee اماس کاسه زانو
hyalitis اماس رطوبت شیشهای
tumescent اماس کرده اماسیده
fibro chondritis اماس غضروف لیفی
pericarditis اماس ابشامه قلب
sylosis اماس پلک وسفتی
endometritis اماس درونی زهدان
oophoritis اماس تخم دان
ophthalmia اماس چشم رمد
endocarditis اماس غشاء درونی دل
endo arterities اماس درونی شریان
vaginitis اماس یا ورم مهبل
paranephritis اماس بافتهای گرداگردگرده
myomatous وابسته به اماس ماهیچه
myocarditis اماس ماهیچه قلب
phlegmasia alba dolens اماس سیاهرگهای نفاسی
acromastitis اماس نوک پستان
enostosis اماس درونی استخوان
pleurisy اماس شامه ریه
parotiditis اماس غده بناگوشی
bursitis اماس کیسههای مفصلی
scrotitis اماس کیسه خایه
deliescence تحلیل ناگهانی اماس
excrescency اماس گیاهی یا حیوانی برامدگی
gingivitis اماس و التهاب لثه دندان
uteritis اماس زهدان التهاب رحم
phlebitic دچار اماس جدار ورید
phlebitic وابسته به اماس دیواره ورید
rhachitis اماس یا ورم مهره پشت
parotitic وابسته به اماس غده بناگوشی
periostitis اماس پوشش یا ضریع استخوان
external ophthalmia اماس برونی تخم چشم
meningitis اماس پاشام مغز مننژیت
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
rachitis اماس یا ورم مهره پشت
pericarditis اماس برون شامه قلب
parosteitis اماس بافتهای پیرامون استخوان
malanders اماس پشت زانوی اسب
arthritic مربوط به ورم و اماس مفصل
moon blindness اماس نوبتی در چشم اسب
mallenders اماس پشت زانوی اسب
encephalomyelitis اماس مغز ونخاع شوکی
paranephritis اماس غده روی گرده
typhlitis اماس روده کور ورم اعور
laryngitis اماس خشک نای التهاب حنجره
adhesion اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
acanthoma اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
parotitic دچار اماس در غده بنا گوشی
phlogistic وابسته به اصل اتش مربوط به اماس وتب
phlegmon اماس بافت اگینی که یکجوران دنبل است
pleurohepatitis اماس شامه شش وجگر التهاب غشاریه وکبد
urethritis اماس مجرای پیشاب ورم مجاری بول
lampas کام اماس کام دهان اسب یکجور پارچه ابریشمی گلدار
pink eye اماس واگیره دارملتحمه یکجور تب واگیره داردر اسب
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
myocarditis اماس ماهیچه قلب ورم عضله قلب
tympanitis اماس طبل گوش ورم گوش میانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com