English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
This is a red rag for me. این من را واقعا عصبانی میکند.
Other Matches
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
jitter عصبانی شدن عصبانی بودن
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
of a verity واقعا
really واقعا
virtually واقعا"
essentially واقعا"
simply واقعا
veritably واقعا
I Really need for u من واقعا
realy واقعا
actually واقعا
really sick واقعا عالی
really wicked واقعا عالی
bodily واقعا جسمانی
in point of fact <idiom> براستی ،واقعا
really sick واقعا جالب
really wicked واقعا جالب
indeed واقعا هر اینه
quite سراسر واقعا
verily حقیقتا واقعا
Thank you very much indeed. واقعا خیلی ممنون.
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
to be hot [for] واقعا مشتاق بودن [به]
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
I'm really not responsible for it. <idiom> واقعا کاری از دست من برنمی آد.
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
You really are cheeky! واقعا" عجب رویی داری !
That's just [really] outragous! این که واقعا مضخرف است!
matter of fact <idiom> چیزی واقعا درست باشه
You're driving me mad! تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
I was devastated. <idiom> من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
You really look like a million bucks in that dress. در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
I'm still not quite sure how good you are. من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
... however sometimes it just can't be helped. ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
specious بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
quantum meruit هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
ireful [literary] <adj.> عصبانی
mad عصبانی
maddest عصبانی
out of temper عصبانی
uptight <idiom> عصبانی
pissed [at] [American E] <adj.> عصبانی [از]
angry <adj.> عصبانی
frenetical عصبانی
twittery عصبانی
pelting عصبانی
jumpy عصبانی
nervy عصبانی
furious <adj.> عصبانی
indignant <adj.> عصبانی
irate <adj.> عصبانی
feisty عصبانی
maniacs عصبانی
maniac عصبانی
wroth [chiefly literary] <adj.> عصبانی
wrathy [colloquial] <adj.> عصبانی
wrathful [literary] <adj.> عصبانی
pissed off [vulgar] <adj.> عصبانی
mad [coll.] [very angry] <adj.> عصبانی
short tempered عصبانی
wrathful عصبانی
horn mad عصبانی
huffish عصبانی
choleric عصبانی
huffier عصبانی
pins and needles عصبانی
frenetic عصبانی
huffy عصبانی
frantic عصبانی
huffiest عصبانی
wreakful عصبانی
high strung عصبانی
angry [with] <adj.> عصبانی [از]
red hot عصبانی
mad [at] <adj.> عصبانی [از]
waxy عصبانی
pissed off [at] [American E] <adj.> عصبانی [از]
see red عصبانی شدن
the fidgets حالت عصبانی
get someone's blood up <idiom> عصبانی کردن
outrageous عصبانی کننده
enraged عصبانی کردن
enrages عصبانی کردن
madly با حال عصبانی
enraging عصبانی کردن
provocative عصبانی کننده
wear on عصبانی کردن
the needle حالت عصبانی
blood عصبانی کردن
funk عصبانی کردن
irritate عصبانی کردن
irritated عصبانی کردن
furious عصبانی متلاطم
nervously بطور عصبانی
enrage عصبانی کردن
mad as a hornet <idiom> خیلی عصبانی
neurotic ادم عصبانی
worked up <idiom> عصبانی ،نگران
wear on <idiom> عصبانی شدن
in a wrought up state درحال عصبانی
steam up عصبانی کردن
hit the roof <idiom> عصبانی شدن
to get on one's nerve عصبانی کردن
hit the ceiling <idiom> عصبانی شدن
get one's dander up <idiom> عصبانی شدن
nervousness حالت عصبانی
irritates عصبانی کردن
outrage سخت عصبانی شدن
outraged سخت عصبانی شدن
outrages سخت عصبانی شدن
outraging سخت عصبانی شدن
amok شخص عصبانی و دیوانه
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
piss off <idiom> عصبانی کردن کسی
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
get on one's nerves <idiom> عصبانی کردن شخص
get (someone's) goat <idiom> عصبانی کردن شخص
foam at the mouth <idiom> خیلی عصبانی شدن
flare up <idiom> یک مرتبه عصبانی شدن
fit to be tied <idiom> خیلی عصبانی وناامید
down on (someone) <idiom> از چیزی عصبانی بودن
crabs جرزدن عصبانی کردن
rub some one the wrong way کسی را عصبانی کردن
crab جرزدن عصبانی کردن
neuropathist متخصص ناخوشیهای عصبانی
to get on somebody's nerves کسی را عصبانی کردن
blow-up ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups ترکاندن عصبانی کردن
blow up ترکاندن عصبانی کردن
neuropathic وابسته بناخوشی عصبانی
He sounds angry. او عصبانی به نظر میرسد.
make one's blood boil <idiom> کسی را خیلی عصبانی کردن
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
maddened عصبانی کردن دیوانه شدن
He got angry and banged the table. عصبانی شد وزد روی میز
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
He is outrageous! او [مرد] آدم را عصبانی می کند!
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
maddens عصبانی کردن دیوانه شدن
madden عصبانی کردن دیوانه شدن
Don't let it get to you. نگذار این تو را عصبانی بکند.
to be mad at somebody [something] از دست کسی [چیزی] عصبانی بودن
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to snap یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
to get mad at somebody [something] از دست کسی [چیزی] عصبانی شدن
go into orbit <idiom> از کوره در رفتن ،خیلی عصبانی شدن
Whatever did he say to make you so angry . مگر چه گفت که اینقدر عصبانی شدی ؟
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
edited کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
controllers را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
controller را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
scsi بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
destructive cursor نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
critical error خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
slaving بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
Intel بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
postbyte بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
slaved بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
slaves بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
opened برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
terminate and stay resident program برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
hardest یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
harder یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
plotter چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
plotters چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
uart از ترمینال به حالت موازی استفاده میکند و سپس آنرا روی شبکه ارسال میکند
dat درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
opens برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
optimize کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
logic مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
samplers مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
sampler مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
EMM امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
TCP مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
broadband روش ارسال که چندین کانال داده را به سیگنا تبدیل میکند و آن را در یک مسافت طولانی حمل میکند
sorehead شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com