English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
exsibilate باصوت وهوازصحنه نمایش بیرون کردن
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
outward show نمایش بیرون
screens محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screening, screenings محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screened محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
analog صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
text حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
focussed تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colour شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
NDR سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
luxate از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
to charm away بیرون کردن
to send down بیرون کردن
swopping بیرون کردن
exorcized بیرون کردن
exorcizing بیرون کردن
swops بیرون کردن
swopped بیرون کردن
force بیرون کردن
eject بیرون کردن
forces بیرون کردن
exorcises بیرون کردن
ejected بیرون کردن
ejecting بیرون کردن
to stuck out بیرون کردن
exorcising بیرون کردن
exorcised بیرون کردن
exorcize بیرون کردن
swapped بیرون کردن
forcing بیرون کردن
ejects بیرون کردن
swap بیرون کردن
to fire out بیرون کردن
fire out بیرون کردن
outcrop سر بیرون کردن
eliminated بیرون کردن
to give the sack بیرون کردن
outcrops سر بیرون کردن
eliminates بیرون کردن
to hunt out بیرون کردن
eliminating بیرون کردن
swaps بیرون کردن
cashiers بیرون کردن
eliminate بیرون کردن
to pack off بیرون کردن
exorcizes بیرون کردن
to drive out بیرون کردن
to hunt away بیرون کردن
to drum out بیرون کردن
cashier بیرون کردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
dispossesses بیرون کردن رهاکردن
exsufflate بافوت بیرون کردن
dispossess بیرون کردن رهاکردن
expectorate ازسینه بیرون کردن
dispossessing بیرون کردن رهاکردن
un arth ازلانه بیرون کردن
dispossessed بیرون کردن رهاکردن
jettisons پرتاب کردن به بیرون
to put out بیرون کردن رنجاندن
jettisoned پرتاب کردن به بیرون
fired بیرون کردن انگیختن
pour out <idiom> به بیرون مساطه کردن
to kick out of the house ازخانه بیرون کردن
jettison پرتاب کردن به بیرون
jettisoning پرتاب کردن به بیرون
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
evicting مستردداشتن بیرون کردن
evicted مستردداشتن بیرون کردن
evicts مستردداشتن بیرون کردن
fire بیرون کردن انگیختن
paravial بیرون کردن مستاجر
fires بیرون کردن انگیختن
evict مستردداشتن بیرون کردن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
unearth از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
To dismiss something from ones thoughtl . فکری را از سر خود بیرون کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
unearthed از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
to wave away باشاره دست بیرون کردن
unearths از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthing از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
in and out <idiom> اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to conjure anevil spirit روح پلیدی را بیرون کردن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
monitors واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitor واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
screenful فریم کامل اطلاعات نمایش داده شده روی صفحه نمایش
images ناحیهای ز میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
paged حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
menu مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
menus مجموعه انتخابهای نمایش داده شده در مرکز صفحه نمایش
intermezzo حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
graphic صفحه نمایش کامپیوتری که اطلاعات گرافیکی را میتواند نمایش دهد
page حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
pages حجم متن نمایش داده شده روی صفحه نمایش
pop down menu منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
edited فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
dress rehearsal اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
edit فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
dress rehearsals اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
texts فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
preview نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
animation ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
previews نمایش متن یا گرافیک روی صفحه نمایش که به همان صورت چاپ خواهد شد
marching display وسیله نمایش که حاوی بافر نمایش آخرین حروف وارد شده است
text فضایی در صفحه نمایش کامپیوتر که برای نمایش متن تنظیم شده باشد
animations ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
formats تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
format تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
resolution تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
dotting آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
dot آداپتور نمایش که به نرم افزار اجازه کنترل هر پیکسل را میدهد روی صفحه نمایش
wetzel عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
resolutions تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
ansi که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
non destructive cursor نشانه گر در صفحه نمایش که حروف نمایش داده شده را با عبور از آنها پاک نمیکند
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
area ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
areas ناحیه از صفحه نمایش که حروف قابل نمایش اند
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to crowd out ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
laugh one out of a habit با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
composition and make up terminal صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
enhanced صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
graphics تصاویر یا خط وطی که قابل رسم روی کاغذ یا صفحه نمایش باشد برای نمایش اطلاعات
enhancing صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhance صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
high resolution bit mapped display تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
mats مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
enhances صفحه نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
mat مرز تمام رنگی که اطراف تصویر که کوچکتر از پنجره نمایش است نمایش داده میشود
snowing واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
screened وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screens وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screening, screenings وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
snowed واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
screen وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
snows واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
resolutions تعدادپکیسلهای کامپیوترقابل نمایش روی صفحه نمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com