English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to drink in بامیل تلقی کردن یاگوش دادن
Other Matches
crochets بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crocheted بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crochet بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
crocheting بامیل سرکج بافتن قلابدوزی کردن
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
treated تلقی کردن
treats تلقی کردن
treat تلقی کردن
shrug off با بی اعتنایی تلقی کردن
to make a mystery of سری تلقی کردن
take in good part خوب تلقی کردن
To take with a pinch of salt. با شک وتردید تلقی کردن
to salute with a smile با لبخند تلقی کردن
damm بد تلقی کردن لعنت فحش
earless بی دسته فاقدگوش موسیقی یاگوش ضربی
readily بامیل
with a بامیل ورغبت
treatments تلقی
treatment تلقی
embracement حسن تلقی
the court penalized his act دادگاه عمل او را جزایی تلقی کرد
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
judicial separaion در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
giving دادن پرداخت کردن
discharges مرخص کردن پس دادن
staging سوار کردن جا دادن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
dispend توزیع کردن دادن
discharge مرخص کردن پس دادن
to offer تقدیم کردن [دادن]
give دادن پرداخت کردن
gives دادن پرداخت کردن
to serve out بخش کردن دادن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
reserving ذخیره کردن اختصاص دادن
aby کفاره دادن ایستادگی کردن
represents بیان کردن نشان دادن
abye کفاره دادن ایستادگی کردن
reserves ذخیره کردن اختصاص دادن
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
to make havoc of برباد دادن غارت کردن
absterge تمیز کردن شستشو دادن
represented بیان کردن نشان دادن
advertised اعلان کردن انتشار دادن
sacrificing قربانی دادن فداکاری کردن
elongates دراز کردن امتداد دادن
represent بیان کردن نشان دادن
sacrifices قربانی دادن فداکاری کردن
tunes وفق دادن کوک کردن
to post up مطلع کردن کامل دادن به
delegate وکالت دادن محول کردن به
advertises اعلان کردن انتشار دادن
intensifies افزایش دادن تشدید کردن
smoothest ارام کردن تسکین دادن
intensified افزایش دادن تشدید کردن
elongating دراز کردن امتداد دادن
delegating وکالت دادن محول کردن به
punishes کیفر دادن قصاص کردن
briefest کوتاه کردن اگاهی دادن
punishes مجازات کردن کیفر دادن
empower وکالت دادن وکیل کردن
empowered وکالت دادن وکیل کردن
empowering وکالت دادن وکیل کردن
intensifying افزایش دادن تشدید کردن
empowers وکالت دادن وکیل کردن
delegated وکالت دادن محول کردن به
misrepresent بدجلوه دادن مشتبه کردن
intensify افزایش دادن تشدید کردن
misrepresented بدجلوه دادن مشتبه کردن
delegates وکالت دادن محول کردن به
misrepresenting بدجلوه دادن مشتبه کردن
punishes تنبیه کردن گوشمال دادن
sacrificed قربانی دادن فداکاری کردن
explicated تاویل کردن توضیح دادن
propagating انتشار دادن پخش کردن
guide راهنمایی کردن تعلیم دادن
avouch اقرار کردن اطمینان دادن
scotched چاک دادن زخمی کردن
licenses پروانه دادن مرخص کردن
scotches چاک دادن زخمی کردن
delighting لذت دادن محظوظ کردن
delight لذت دادن محظوظ کردن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
delights لذت دادن محظوظ کردن
scotch چاک دادن زخمی کردن
guided راهنمایی کردن تعلیم دادن
propagate انتشار دادن پخش کردن
propagated انتشار دادن پخش کردن
propagates انتشار دادن پخش کردن
guides راهنمایی کردن تعلیم دادن
intuit تعلیم دادن اگاه کردن
intuited تعلیم دادن اگاه کردن
intuiting تعلیم دادن اگاه کردن
intuits تعلیم دادن اگاه کردن
licences پروانه دادن مرخص کردن
explicate تاویل کردن توضیح دادن
vocalize تلفظ کردن تشکیل دادن
explicates تاویل کردن توضیح دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
explicating تاویل کردن توضیح دادن
sacrifice قربانی دادن فداکاری کردن
tune وفق دادن کوک کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
scotching چاک دادن زخمی کردن
vexing رنجه دادن خشمگین کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com