Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
Other Matches
four by two
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
barnstormed
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
choke
خفه کردن ساسات خودرو چوک
tracklaying
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
choked
خفه کردن ساسات خودرو چوک
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
chokes
خفه کردن ساسات خودرو چوک
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
parking
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
promenade
گردش کردن
roam
گردش کردن
rove
گردش کردن
roved
گردش کردن
perambulating
گردش کردن در
revolve
گردش کردن
perambulates
گردش کردن در
roams
گردش کردن
roaming
گردش کردن
gander
: گردش کردن
roves
گردش کردن
roamed
گردش کردن
excurse
گردش کردن
perambulate
گردش کردن در
perambulated
گردش کردن در
ganders
: گردش کردن
take a walk
گردش کردن
circulate
گردش کردن
revolves
گردش کردن
itinerate
گردش کردن
promenades
گردش کردن
to go for a stroll
گردش کردن
to take a stroll
گردش کردن
to make an excursion
گردش کردن
to be in a whirl
گردش کردن
circulated
گردش کردن
revolved
گردش کردن
circulates
گردش کردن
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
walks
گردش کردن پیاده رفتن
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walked
گردش کردن پیاده رفتن
movement
گردش جابجا کردن تحرک
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
to go places
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
constitutionalize
برای بهداشت مزاج گردش کردن
defaulting
کوتاهی
defaults
کوتاهی
lowness
کوتاهی
transience or cy
کوتاهی
brachylogy
کوتاهی
non feasnce
کوتاهی
defaulted
کوتاهی
transience
کوتاهی
brevity
کوتاهی
concise ness
کوتاهی
shortness
کوتاهی
default
کوتاهی
abridgement
کوتاهی
delinquency
کوتاهی
succinctness
کوتاهی
dwarfishness
کوتاهی
trip
سفر کردن گردش کردن
trips
سفر کردن گردش کردن
tripped
سفر کردن گردش کردن
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
in a short time
در یک مدت کوتاهی
failings
درصورت کوتاهی از
he did his level best
کوتاهی نکرد
failing
درصورت کوتاهی از
defult
کوتاهی ورزیدن
defaulters
کوتاهی کننده
defaulter
کوتاهی کننده
compend
کوتاهی اختصار
non feasor
کوتاهی کننده
failure
کوتاهی قصور
compendium
مختصر کوتاهی
negligence
قصور کوتاهی
failures
کوتاهی قصور
shorrcomer
کوتاهی کننده
skateboard
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
skateboards
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
for a short time
بری مدت کوتاهی
curtness
کوتاهی وتندی سخن
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
hard hack
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
initial
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialed
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
i will do my possible
هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
trunk hose
شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
initialing
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialled
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
initials
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
I have a short trip ahead.
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
knickers
شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
interspinalis
ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
led line
خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
gradine
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
Gothic Revival
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
transient
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
transients
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
loader
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
herdic
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
cards
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
demonetization
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
allocation
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocations
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
flash card
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
motor vehicle
خودرو
vehicle
خودرو
automobiles
خودرو
self propelling
خودرو
automotive
خودرو
auto
:خودرو
self propelled
خودرو
automobile
خودرو
locomobile
خودرو
autos
:خودرو
self grown
خودرو
adventive
خودرو
self driven
خودرو
four by four
خودرو 4 در 4
vehicles
خودرو
bumper bar
سپر خودرو
automobiles
ماشین خودرو
propeller shaft
گاردان خودرو
automobile
ماشین خودرو
motor car
گردونه خودرو
motor cars
گردونه خودرو
escalators
پلکان خودرو
personnel carrier
خودرو نفربر
weedy
هرز خودرو
liftruck
خودرو بالابر
chasis
شاسی خودرو
vehicular
مربوط به خودرو
to use the car
با خودرو رفتن
escalator
پلکان خودرو
wildwood
جنگل خودرو
truck vehicle
خودرو نظامی
motorcar
خودرو سواری
ammunition carrier
خودرو مهمات کش
to ride in the car
با خودرو رفتن
motor vehicle
خودرو موتوری
caterpillar truck
خودرو هزارپا
drive screw
پیچ خودرو
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
moving stairway
پلکان خودرو
locomobile
گردونه خودرو
tank vehicle
خودرو تانکرسوخت
tank vehicle
خودرو تانکر
tank transporter
خودرو مازتانک بر
deep jeep
خودرو زیرابی
propeller
گاردان خودرو
scout car
خودرو دیده ور
escalator
پلکان خودرو
moving staircase
پلکان خودرو
the quantity of a vowel
کوتاهی وبلندی حرف صدایی کمیت حرف مصوت
splash screen
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
signal
علامت راهنمای خودرو
signaled
علامت راهنمای خودرو
signalled
علامت راهنمای خودرو
full beam
نور بالا
[در خودرو]
payload
بازده خودرو یا دستگاه
upper beam headlights
نور بالا
[در خودرو]
dimmed headlights
[lights]
[American English]
نور پایین
[خودرو]
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
dipped headlights
[lights]
[British English]
نور پایین
[خودرو]
loading list
لیست بارگیری خودرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com