English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English Persian
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Other Matches
concealed پنهانی
hiding پنهانی
hidings پنهانی
covert پنهانی
cryptographic پنهانی
deliescence پنهانی
latently به پنهانی
furtiveness پنهانی
occultness پنهانی
hideousness پنهانی
taking refuge پنهانی
hugger mugger پنهانی
latency مرحله پنهانی
privacy پوشیدگی پنهانی
encryption پنهانی کردن
clandestine سازمان پنهانی
sneaks حرکت پنهانی
sneaked حرکت پنهانی
under hand درنهان به پنهانی
potential نهانی پنهانی
sneak حرکت پنهانی
latency پنهانی ناپیدایی
cryptogram پیام پنهانی
covert operations عملیات پنهانی
abditory انبار پنهانی
cache memory حافظه پنهانی
encryption algorithm الگوریتم پنهانی کردن
autotelic دارای عزم پنهانی
to be in cahoots with somebody [ to connive with somebody] [to make common cause with somebody] <idiom> همدستی پنهانی با کسی
secrecy پنهانی بودن سریت
undercurrents عمل پنهانی زیر موج
undercurrent عمل پنهانی زیر موج
tamper مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
escape line مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
bugged اطاق یا شیئی که حاوی یک وسیله استراق سمع پنهانی باشد
posts عجله
speed عجله
forwardness عجله
speeding عجله
speeds عجله
hastiness عجله
posted عجله
post- عجله
post عجله
hurriedness عجله
in a hurry در عجله
hurries عجله
haste عجله
unhurried بی عجله
hustle عجله
unhurriedly بی عجله
hasty با عجله
snaps عجله
snapping عجله
hurrying عجله
snapped عجله
snap عجله
hustles عجله
hustling عجله
hurry عجله
hustled عجله
to be pressed for time عجله داشتن
step on the gas <idiom> عجله کردن
step on it <idiom> عجله کردن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
precipitous از روی عجله
get cracking <idiom> عجله کردن
get a move on <idiom> عجله کردن
to be under deadline pressure عجله داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
take your time عجله نکن
I'm in a hurry. من عجله دارم
I'm in a hurry. من عجله دارم.
to make haste عجله کردن
hurrying عجله کردن
in a hurried state در حال عجله
hying عجله کردن
hurry up عجله کنید
hold hard عجله نکنید
expediency عجله کارمهم
hotfoot عجله کردن
busk عجله کردن
busked عجله کردن
busking عجله کردن
hie عجله کردن
expedience عجله کارمهم
busks عجله کردن
expeditious از روی عجله
festinate عجله کردن
hurries عجله کردن
hurry عجله کردن
birr عجله وسرعت
make a hurry عجله کنید
speeder عجله کننده
haste عجله کردن
shuffle off به عجله برداشتن
to make a hurry عجله کردن
stour کشمکش عجله
snatchy با عجله انجام شده
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
sketchier از روی عجله ناقص
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
rushed حمله کردن هجوم با عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
to have a nibble پنهانی تکه تکه [کوچک] خوردن
predigestion هضم سریع و از روی عجله هضم مصنوعی بوسیله دارووغیره
Tell that so and so to hurry up . به این ‏فلان فلان شده بگه عجله کند
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
hay wire ساخته شده از روی عجله بدساخته شده
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
clandestine سازمان زیرزمینی نهضت زیرزمینی نهضت براندازی پنهانی
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
make a push کوشش کردن عجله کردن
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com