Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
Other Matches
geometrize
از روی قواعد هندسی کارکردن
diagrammatic
وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
turret motife
طرح شیروان
[این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
rashwan medallion
ترنج رشوان
[این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
rules
قواعد بازی
fleming's rules
قواعد فلمینگ
commutation rules
قواعد جابجایی
selection rules
قواعد گزینش
hund rules
قواعد هوند
precendence rules
قواعد تقدم
regvlarity
مطابقه با قواعد
physically
با قواعد طبیعی
rules for forming plurals
قواعد جمع بندی
phonetically
از روی قواعد صدا
rules of football
قوانین یا قواعد فوتبال
inference rule
قواعد استنتاج
[منطق]
dialectically
مطابق قواعد منطق
format
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
rule of inference,
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
formats
قواعد دستورات زمان اسمبلی
format
قواعد دستورات زمان اسمبلی
transformation rule
قواعد استنتاج
[منطق]
[ریاضی]
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
syntactical
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
lawmerchant
قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
illegal
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
grammatical
صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
pedantry or pedantism
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
syntactic
طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
disassemble
ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
correcting
درست کردن
make up
درست کردن
clean
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
fabricate
درست کردن
to erect into
درست کردن از
fabricated
درست کردن
fabricates
درست کردن
to fix up
درست کردن
shapes
درست کردن
shape
درست کردن
correct
درست کردن
fettle
درست کردن
to get up
درست کردن
fashioned
درست کردن
fashion
درست کردن
fashioning
درست کردن
corrects
درست کردن
fix up
درست کردن
concoct
درست کردن
weaves
درست کردن
adapt
درست کردن
weave
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
concocting
درست کردن
fashions
درست کردن
concocts
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to set to rights
درست کردن
to set in order
درست کردن
to set
درست کردن
set in order
درست کردن
fabricating
درست کردن
to sct aright
درست کردن
concocted
درست کردن
cleanest
درست کردن
gulleys
درست کردن
trims
درست کردن
trimmest
درست کردن
gully
درست کردن
manufactures
درست کردن
cleans
درست کردن
manufactured
درست کردن
makes
درست کردن
redd
درست کردن
manufacture
درست کردن
set right
درست کردن
cleaned
درست کردن
trim
درست کردن
gullies
درست کردن
indite
درست کردن
builds
درست کردن
buildings
درست کردن
build
درست کردن
make
درست کردن
diagrams
خط هندسی
diagram
خط هندسی
geometric
هندسی
geometrical
هندسی
arabic notation
هندسی
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
IMA
سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
double standard
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
extend
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
grammatical error
استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
extends
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
scramble
املت درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
railroad
پاپوش درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
hedged
خاربست درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
reconditions
دوباره درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
roughcast
اجمالا درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
re form
دوباره درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
teams
دسته درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
to mill flour
ارد درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
scrambled
املت درست کردن
pond
حوض درست کردن
ponds
حوض درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
team
دسته درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulate
با استادی درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
dresses
درست کردن لباس
to toss up
زود درست کردن
dress
درست کردن لباس
scrambles
املت درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
scrambling
املت درست کردن
geometric progression
تصاعد هندسی
geometric growth
رشد هندسی
geometric shapes
اشکال هندسی
geometric series
سریهای هندسی
geometric similarity
تشابه هندسی
numeral
هندسی رقومی
geometric twist
پیچش هندسی
geometric mean
میانگین هندسی
geometric pitch
گام هندسی
numerals
هندسی رقومی
loci
مکان هندسی
graph
نمایش هندسی
geometrical isomer
ایزومر هندسی
graphically
با نمایش هندسی
geometrical isomerism
همپاری هندسی
graphs
نمایش هندسی
diagram
شکل هندسی
mean proportional
واسطه هندسی
geometrical isomerism
ایزومری هندسی
locus
مکان هندسی
geometrical figures
اشکال هندسی
diagrams
شکل هندسی
diagrammatically
بشکل هندسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com