English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to plug in با گذاشتن دوشاخه برق رابجریان انداختن
Other Matches
crutches دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutch دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
to let down پایین گذاشتن انداختن
pretermit از قلم انداختن کنار گذاشتن
to fool with any one کسیرادست انداختن سربسرکسی گذاشتن
stake شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
lamp holder plug سرپیچ دوشاخه سرخود دوشاخه سرپیچ لامپ
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
tuning fork دوشاخه
tuning forks دوشاخه
crutches دوشاخه
bident دوشاخه
knees دوشاخه
yoke دوشاخه
bicornous دوشاخه
crotch دوشاخه
bracket دوشاخه
knee دوشاخه
biramous دوشاخه
pitchfork دوشاخه
fork crow دوشاخه
plug دوشاخه
male connector دوشاخه نر
plugging دوشاخه
plugs دوشاخه
pitchforks دوشاخه
y junction دوشاخه
fork دوشاخه
forking دوشاخه
crotches دوشاخه
crutch دوشاخه
plugs دوشاخه برق
bipolar plug دوشاخه برق
bifurcate دوشاخه شدن
plugging دوشاخه برق
plug دوشاخه برق
attachment plug دوشاخه ارتباط
plug contact کنتاکت دوشاخه
mains plug دوشاخه برق
plug and socket دوشاخه و پریز
phono plug دوشاخه اوایی
rca plug دوشاخه RCA
plug connection اتصال دوشاخه
double ley stirrup رکابی دوشاخه
yoke دوشاخه استقرار
contact plug دوشاخه برق
fork lever اهرم دوشاخه
safety fork دوشاخه امنیت
connector plug دوشاخه رابط
telephone plug دوشاخه تلفن
trunnions دوپایه یا دوشاخه اتصال
connecting socket [دوشاخه متصل کننده]
forking دوشاخه منشعب شدن
inductance box with plug جعبه اندوکتانس با دوشاخه
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
wire pike دوشاخه سیم کشی
fork دوشاخه منشعب شدن
diapason دوشاخه میزان کوک
current tap سرپیچ دوشاخه خور
attachment plug دوشاخه وسایل برقی
multi contact plug دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
banana jack مادگی در رادیو برای دوشاخه
plug in دوشاخه را بسیم برق وصل کردن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
let down پایین انداختن انداختن
bifurcate دوشاخه کردن بدوشاخه منشعب کردن دوشاخهای
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
divaricate منشعب شدن دوشاخه شدن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to lay it on with a trowel گذاشتن
lets گذاشتن
letting گذاشتن
lay گذاشتن
apostrophize گذاشتن
placing گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
misplace جا گذاشتن
lays گذاشتن
place گذاشتن
let گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
mislay جا گذاشتن
mislaid جا گذاشتن
infiltrating گذاشتن
mislays جا گذاشتن
take in تو گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
infiltrates گذاشتن
placement گذاشتن
placements گذاشتن
run home جا گذاشتن
places گذاشتن
infiltrate گذاشتن
to trample on گذاشتن
to take in تو گذاشتن
to run in تو گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
leave گذاشتن
putting گذاشتن
leaving گذاشتن
load گذاشتن
loads گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
infiltrated گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
puts گذاشتن
put گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
invested سرمایه گذاشتن
investing سرمایه گذاشتن
invest سرمایه گذاشتن
invests سرمایه گذاشتن
leather چرم گذاشتن به
embarks درکشتی گذاشتن
flyblow تخم گذاشتن
embarking درکشتی گذاشتن
embarked درکشتی گذاشتن
embark درکشتی گذاشتن
pledging رهن گذاشتن
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
pledges رهن گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
cupel در بوته گذاشتن
cuple در بوته گذاشتن
dew ret زیرشبنم گذاشتن
imbark در کشتی گذاشتن
embeds کار گذاشتن
embed کار گذاشتن
emplace کار گذاشتن
Welsh کلاه گذاشتن
badgers :سربسر گذاشتن
badgered :سربسر گذاشتن
badger :سربسر گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
cloisters درصومعه گذاشتن
cloister درصومعه گذاشتن
instal کار گذاشتن
inshrine درمزار گذاشتن
juxtapose پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed پیش هم گذاشتن
exceed عقب گذاشتن
exceeded عقب گذاشتن
juxtaposed پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes پیش هم گذاشتن
intube در لوله گذاشتن
juxtapose پیش هم گذاشتن
lagvt سرپوش گذاشتن
lacevi یراق گذاشتن
depositing به امانت گذاشتن
earmark کنار گذاشتن
lay کار گذاشتن
earmarks کنار گذاشتن
lays کار گذاشتن
juxtaposes پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing پیش هم گذاشتن
hold in respect احترام گذاشتن به
high tender به مزایده گذاشتن
hand down به ارث گذاشتن
grow a beard ریش گذاشتن
cramps درقید گذاشتن
put in pledge گرو گذاشتن
pledged رهن گذاشتن
give as a pledge گرو گذاشتن
hypothecate گرو گذاشتن
hypothecate به رهن گذاشتن
juxtaposing پهلوی هم گذاشتن
exceeds عقب گذاشتن
plight گرو گذاشتن
incase etc در لفاف گذاشتن
incase etc در جعبه گذاشتن
impignorate گرو گذاشتن
impignorate رهن گذاشتن
impawn گرو گذاشتن
pledge رهن گذاشتن
coop درقید گذاشتن
hang-ups معوق گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com