English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
Other Matches
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
nodal point نقطه اغاز
initial point نقطه اغاز
initial boiling point نقطه اغاز جوشش
upfield نقطه اغاز بازی
set position اماده در نقطه اغاز
kickoff ضربه اغاز بازی
kick off ضربه اغاز بازی
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
greenie ضربه در اغاز هر بخش بارسیدن به هدف
check point علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
tee shot ضربه از نقطه شروع بازی گلف
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
spot shot ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
rugby point امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
dawn اغاز اغاز شدن
dawns اغاز اغاز شدن
dawning اغاز اغاز شدن
dawned اغاز اغاز شدن
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
entrance اغاز
entranced اغاز
outset اغاز
terminus a que اغاز
entrances اغاز
exordium اغاز
abinitio از اغاز
beginning اغاز
commencement اغاز
beginnings اغاز
onset اغاز
scratch line خط اغاز
kick-offs اغاز
entrancing اغاز
origins اغاز
initation اغاز
inception اغاز
incipience or ency اغاز
inchoation اغاز
insteps اغاز
origin اغاز
venues اغاز
venue اغاز
originationu اغاز
getaway اغاز
getaways اغاز
primordium اغاز
kick-off اغاز
initio در اغاز
initiation اغاز
get away اغاز
instep اغاز
kick off اغاز
jump off اغاز
authorship اغاز
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
initiated اغاز کردن
start of taxt اغاز متن
inaugurate اغاز کردن
start of message اغاز پیام
inaugurated اغاز کردن
initiate اغاز کردن
lead off اغاز کردن
initiates اغاز کردن
start of heading اغاز سرفصل
initiating اغاز کردن
start bit بیت اغاز
som اغاز پیام
revival اغاز رونق
soft start اغاز نرم
inaugurates اغاز کردن
debut اغاز کار
begin اغاز شدن
to take to اغاز نهادن
begin اغاز کردن
commenced اغاز کردن
commences اغاز کردن
commencing اغاز کردن
alpha اغاز شروع
wire to wire از اغاز تا فرجام
at the start در اغاز کار
begins اغاز کردن
begins اغاز شدن
commence اغاز کردن
debuts اغاز کار
initialled واقع در اغاز
birth اغاز زاد
to push off اغاز کردن
at first در اغاز کار
birth اغاز کردن
births اغاز زاد
births اغاز کردن
alphas اغاز شروع
inaugurating اغاز کردن
leadoff اغاز ضربت
primed درجه یک اغاز
primes درجه یک اغاز
uppermost از اغاز از ابتدا
takeoffs اغاز پرش
takeoff اغاز پرش
thru از اغاز تاانتها
inchoate اغاز کردن
initialed واقع در اغاز
inaugurator اغاز کننده
prime درجه یک اغاز
launching اغاز کردن
from a to izzard از اغاز تا انجام
initialing واقع در اغاز
push off اغاز کردن
initial واقع در اغاز
initialling واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
launch اغاز کردن
launched اغاز کردن
launches اغاز کردن
incept اغاز کردن
incipit شروع و اغاز
self initiated خود اغاز
introductive اغاز کننده
jump off اغاز حمله
revivals اغاز رونق
alpha and omega اغاز و فرجام
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
originates اغاز شدن یاکردن
staggers خط اغاز مسیر هر دونده
originating اغاز شدن یاکردن
stages قراردادن اتومبیل در خط اغاز
corrosive attack اغاز و توسعه خورندگی
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
grid start حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
originated اغاز شدن یاکردن
aurora سرخی شفق اغاز
through از اغاز تا انتها کاملا
staggering خط اغاز مسیر هر دونده
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
originate اغاز شدن یاکردن
to take arms جنگ اغاز کردن
reoccupy دوباره اغاز کردن
era اغاز تاریخ عصر
new departure اغاز رویه تازه
multilaunching اغاز بکار چندتایی
preface اغاز پیش گفتار
prefaced اغاز پیش گفتار
decadence فساد اغاز ویرانی
prefaces اغاز پیش گفتار
flagman پرچم دار خط اغاز
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com