English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
allopatric بتنهایی وقوع یافته
Other Matches
done وقوع یافته
solely بتنهایی
solo بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
solos بتنهایی راندن هواپیمای موتوردار
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
monofuel سوختی که بتنهایی و بدون نیاز به هوا یا اکسیدکننده دیگر مورد استفاده قرارمیگیرد
dramatic monologue نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
structured programming برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
occurance وقوع
outbreak وقوع
occurrences وقوع
far between کم وقوع
occurrence وقوع
incidence وقوع
outbreaks وقوع
occurence وقوع
contingency احتمال وقوع
rede وقوع مصلحت
under way درشرف وقوع
locality محل وقوع
imminence قرابت وقوع
localities محل وقوع
scene جای وقوع
contingencies احتمال وقوع
the scene is laid in paris جای وقوع
scenes جای وقوع
frequencies کثرت وقوع
frequency کثرت وقوع
come off وقوع یافتن
centricity وقوع درمرکز
presence وقوع وتکرار
come through وقوع یافتن
incidence تصادف وقوع
interjacency وقوع در میان
recurrenge وقوع مکرر
chronological بترتیب وقوع
bring to pass به وقوع رساندن
infrequency ندرت وقوع
frequentness کثرت وقوع
externality وقوع درخارج
prejudgment قضاوت قبل از وقوع
failure logcing ثبت وقوع خرابی
trichromatism وقوع درسه حالت
alpha radiation وقوع طبیعی پرتو
imminency وقوع خطر نزدیک
chronological ترتیب زمانی وقوع
carrying نشانه وقوع وام
accident proof علت وقوع حادثه
red handed حین وقوع جنایت
imminence وقوع خطر نزدیک
carry نشانه وقوع وام
carries نشانه وقوع وام
carried نشانه وقوع وام
bring about سبب وقوع امری شدن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
rhyme scheme ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
venue محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time دیرترین زمان وقوع یک واقعه
early event time زودترین زمان وقوع یک واقعه
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
venues محل وقوع جرم یا دعوی
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend اویزان کردن در شرف وقوع بودن
pigs might fly وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
looped ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
conditional مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
the bird is p of that event مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
loops ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
finding یافته
findings یافته
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
flags نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
instinct with force نیرو یافته
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
full fledged تکامل یافته
full-fledged تکامل یافته
structured ساخت یافته
downfallen زوال یافته
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
nee تولد یافته
instinct with life روح یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
endrgized انرژی یافته
mature economy تکامل یافته
due out خاتمه یافته
porrect بسط یافته
organized سازمان یافته
waney کاهش یافته
glorified تجلیل یافته
transferred انتقال یافته
nascent پیدایش یافته
matched تطبیق یافته
generalized تعمیم یافته
awakened اگاهی یافته
extended تمدید یافته
wany کاهش یافته
transmissive انتقال یافته
linked پیوند یافته
deployed گسترش یافته
tuned وفق یافته
past پایان یافته
depauperate تقلیل یافته
abroad گسترش یافته
expanded بسط یافته
allocated اختصاص یافته
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
mature soil خاک تکامل یافته
development system سیستم توسعه یافته
contd مخفف ادامه یافته
mature economy اقتصاد رشد یافته
developed contries ممالک توسعه یافته
organizing بازار سازمان یافته
linked subroutine زیربرنامه پیوند یافته
elaborated code رمز بسط یافته
finds چیز یافته مکشوف
inning زمین باز یافته
formatted display نمایش شکل یافته
extended precision دقت توسعه یافته
extended memory حافظه توسعه یافته
generalized routine روال تعمیم یافته
reborn تولد تازه یافته
endarch از مرکزبخارج امتداد یافته
generalized coordinates مختصات تعمیم یافته
organizes بازار سازمان یافته
generalized force نیروی تعمیم یافته
redivivus تولد تازه یافته
bimanual بادودست انجام یافته
reduced form فرم تقلیل یافته
sort merge program پردازش تعمیم یافته
structured design طراحی ساختار یافته
find چیز یافته مکشوف
diminished : تقلیل یافته کاسته
twice born تولدتازه روحانی یافته
diminished [قوس تقلیل یافته]
structured walkthroughs بررسیهای ساخت یافته
organized market بازار سازمان یافته
organize بازار سازمان یافته
organising بازار سازمان یافته
organises بازار سازمان یافته
reduced mass جرم کاهش یافته
systematized delusions هذیانهای نظام یافته
centralized design طراحی تمرکز یافته
structured english انگلیسی ساخت یافته
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
human oriented language زبان ارایش یافته بشری
Distribution تابع تعمیم یافته [ریاضی]
generalized function تابع تعمیم یافته [ریاضی]
structured programming برنامه نویسی ساخت یافته
the developed world جهان توسعه یافته [پیشرفته]
structures coding برنامه نویسی ساخت یافته
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
ramus قسمت بر امده واطاله یافته
well ordered بنحو اکمل انجام یافته
ranker افسر ترفیع یافته افسرصفی
generalized reinforcer تقویت کننده تعمیم یافته
generalized planning برنامه ریزی تعمیم یافته
completing خاتمه یافته یا کامل شده
regenerating زندگی تازه و روحانی یافته
That is despised which is cheaply obtained. <proverb> ارزان یافته خوار است .
regenerates زندگی تازه و روحانی یافته
salvages اموال نجات یافته از خطر
salvaging اموال نجات یافته از خطر
regenerate زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated زندگی تازه و روحانی یافته
extended character set مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
extendeo core حافظه چنبرهای توسعه یافته
salvaged اموال نجات یافته از خطر
generalized inhibitory potential پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
crumblings فاسد شده زوال یافته
complete خاتمه یافته یا کامل شده
salvage اموال نجات یافته از خطر
completed خاتمه یافته یا کامل شده
fully formed character کاراکتر تمام شکل یافته
completes خاتمه یافته یا کامل شده
content addressed نشامی یافته از روی محتوی
reborn تغییر حالت روحانی یافته
faulted خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com