Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to set in motion
بجریان انداختن به جنبش اوردن
Other Matches
to set afoot
بجریان انداختن
to put in hand
بجریان انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
routinize
عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
to youse to a
به جنبش انداختن
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
libration
جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
resistance force
جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
stirrings
جنبش
kinesthesis
حس جنبش
swings
جنبش
swing
جنبش
stir
جنبش
libration
جنبش
kinesodic
جنبش بر
immobile
بی جنبش
kinesis
جنبش
motioning
جنبش
bustled
جنبش
vibrational
جنبش
stirs
جنبش
on the move
در جنبش
stirred
جنبش
motion
جنبش
bustle
جنبش
jiggling
جنبش
jiggles
جنبش
jiggled
جنبش
bustles
جنبش
the r.
جنبش
stock still
بی جنبش
motioned
جنبش
mobility
جنبش
passively
بی جنبش
awakening
جنبش
motions
جنبش
leger or ledger
بی جنبش
jiggle
جنبش
rising
جنبش
actions
جنبش
rocked
جنبش
immotile
بی جنبش
inanition
جنبش
oscillation
جنبش
action
جنبش
rock
جنبش
vibration
جنبش
astir
در جنبش
stock-still
بی جنبش
rocks
جنبش
oscillations
جنبش
rocking
جنبش
heartbeat
جنبش
vibratility
جنبش
heartbeats
جنبش
locomotion
جنبش
inactive
بی جنبش
movement
جنبش
kinesalgia
جنبش درمان
braid
جنبش جهش
kymograph
جنبش نگار
traveled
حرکت جنبش
kinesiotherapy
جنبش درمانی
labor movement
جنبش کارگری
moves
حرکت جنبش
libration
جنبش ترازویی
kinesimometer
جنبش سنج
stagnates
از جنبش ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
flicker
پرپرزدن جنبش
paratonic
از جنبش بازدارنده
flickers
پرپرزدن جنبش
tremor
تکان جنبش
kinesimeter
جنبش سنج
movableness
جنبش پذیری
mass movement
جنبش تودهای
travels
حرکت جنبش
life blood
جنبش بی اخبار
tremors
تکان جنبش
libration
جنبش موازنهای
travel
حرکت جنبش
kymogram
جنبش نگاره
reformer
پیشوای جنبش
impassionate
به جنبش امده
revivals
جنبش مذهبی
kinematic
جنبش شناسی
revival
جنبش مذهبی
moved
جنبش تکان
braids
جنبش جهش
braided
جنبش جهش
kinaesthesia
حس جنبش درماهیچه
kinaesthesis
حس جنبش درماهیچه
immovableness
جنبش ناچذیری
move
حرکت جنبش
moved
حرکت جنبش
kinology
جنبش شناسی
kinetoscope
جنبش نما
moves
جنبش تکان
forward motion
جنبش پیشرو
move
جنبش تکان
impassioned
به جنبش درامده
gybe
جنبش تغییرجهت
reformers
پیشوای جنبش
hyperkinesthesia
شدت حس جنبش
kinematics
جنبش شناسی
kinesthesia
حس جنبش درماهیچه
kinetics
جنبش شناسی
operation
گردش جنبش
commotion
جنبش اغتشاش
revolt
نهضت جنبش
revolts
نهضت جنبش
saltation
جنبش ناگهانی
flickered
پرپرزدن جنبش
actions
جنبش حرکت
action
جنبش حرکت
immobile
جنبش ناپذیر
to put in motion
در جنبش دراوردن
impetus
نیروی جنبش
uniform movement
جنبش یکسان
undulation
جنبش نوسانی
jars
تکان جنبش
tremour
تکان جنبش
jarred
تکان جنبش
jar
تکان جنبش
stir
به جنبش دراوردن
stagnated
از جنبش ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
reformation
نهضت جنبش
photokinesis
نور جنبش
stirs
به جنبش دراوردن
psychokinesis
جنبش فراروانی
stirrings
به جنبش دراوردن
stirred
به جنبش دراوردن
quiescently
بدون جنبش
momentum
مقدار جنبش انی
kinetics
علم جنبش و نیرو
gas kinetics
علم جنبش گازها
gyrostatics
گفتاردر جنبش وضعی
f. morement
جنبش برای پیشرفت
movable
جنبش پذیر تغییرناپذیر
hydrokinetics
علم جنبش مایعات
an onward movement
جنبش سوی پیش
angular momentum
مقدار جنبش چرخشی
causing
جنبش سبب شدن
kinematical
وابسته به جنبش شناسی
photokymograph
جنبش نگار نوری
immobile
ثابت جنبش ناپذیر
myokinetic test
ازمون جنبش عضلانی
music of the spheres
اهنگ جنبش سیارات
libration of the moon
جنبش نمایان ماه
causes
جنبش سبب شدن
tranquil
بی جنبش درحال سکون
oscillatory motion
جنبش تاب وار
vibrant
در حال جنبش تکریری
peristole
جنبش کرم وار
groundswell
جنبش تند گستر
peristaltic movement
جنبش کرم وار
peristalsis
جنبش کرم وار
cause
جنبش سبب شدن
let down
پایین انداختن انداختن
passivism
فلسفه صبر وعدم جنبش
reform movement
جنبش یا نهضت برای اصلاحات
photothropism
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
photodynamics
اثر روشنایی در جنبش گیاهان
photodynamic
اثر روشنایی در جنبش گیاهان
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
revivalist movement
جنبش اصول بیداری مذهبی
counter-revolution
جنبش برای سرکوبی انقلاب
counter-revolutions
جنبش برای سرکوبی انقلاب
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
wavy
جنبش بعقب و جلو متموج
actimeter
نمایان ساز
[جنبش بدن]
she is quick with child
جنبش بچه رادرشکم حس میکند
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
inert
فاقد نیروی جنبش بیروح
planker
گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند
spurts
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurting
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurted
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurt
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com