Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (3 milliseconds)
English
Persian
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
Other Matches
sinning
گناه ورزیدن
sin
گناه ورزیدن
sinned
گناه ورزیدن
od
بخدا
oddest
بخدا
gar
: بخدا
egad
بخدا
odd
بخدا
odder
بخدا
sacred to god
موقوف بخدا
adieu
بخدا سپردیم
theocentric
متوجه بخدا
theist
معتقد بخدا
theism
اعتقاد بخدا
by god
سوگند بخدا
gad
بخدا ترابخدا
rest in god
بخدا توکل کردن
to rest in god
بخدا توکل کردن
theocentricity
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
توجه بخدا خدا دوستی
adieu intery
بخدا سپردیم مرحمت شما زیاد
kneads
ورزیدن
kneaded
ورزیدن
knead
ورزیدن
kneading
ورزیدن
defult
کوتاهی ورزیدن
grudge
بخل ورزیدن
grudged
بخل ورزیدن
grudges
بخل ورزیدن
show partiality
غرض ورزیدن
bear agrudge
غرض ورزیدن
deviating
انحراف ورزیدن
deviates
انحراف ورزیدن
reworked
دوباره ورزیدن
hang on
سماجت ورزیدن
greed
طمع ورزیدن
heartburn
حسدیاخصومت ورزیدن
insists
اصرار ورزیدن
insisting
اصرار ورزیدن
insisted
اصرار ورزیدن
insist
اصرار ورزیدن
spite
کینه ورزیدن
deviate
انحراف ورزیدن
deviated
انحراف ورزیدن
overindulge
افراط ورزیدن
to bear enmity
دشمنی ورزیدن
adoring
عشق ورزیدن
adored
عشق ورزیدن
balks
امتناع ورزیدن
balking
امتناع ورزیدن
balked
امتناع ورزیدن
balk
امتناع ورزیدن
despite
کینه ورزیدن
train
پروردن ورزیدن
reworks
دوباره ورزیدن
reworking
دوباره ورزیدن
adores
عشق ورزیدن
baulked
امتناع ورزیدن
baulking
امتناع ورزیدن
to bear enmity
کینه ورزیدن
trains
پروردن ورزیدن
rework
دوباره ورزیدن
defaults
غفلت ورزیدن
defaulting
غفلت ورزیدن
defaulted
غفلت ورزیدن
default
غفلت ورزیدن
baulks
امتناع ورزیدن
trained
پروردن ورزیدن
adore
عشق ورزیدن
hang out
اویختن سماجت ورزیدن
failed
رد شدن قصور ورزیدن
doat
ابلهانه تعشق ورزیدن
malax
نرم کردن ورزیدن
fails
رد شدن قصور ورزیدن
fail
رد شدن قصور ورزیدن
doted
عشق ابلهانه ورزیدن
malaxate
نرم کردن ورزیدن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
dote
عشق ابلهانه ورزیدن
dotes
عشق ابلهانه ورزیدن
hated
بیزار بودن کینه ورزیدن
withstands
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
grudge
رشک ورزیدن به غرغر کردن
withstanding
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
grudged
رشک ورزیدن به غرغر کردن
withstand
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
grudges
رشک ورزیدن به غرغر کردن
hates
بیزار بودن کینه ورزیدن
hate
بیزار بودن کینه ورزیدن
withstood
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
hating
بیزار بودن کینه ورزیدن
offense
گناه
offense,etc
گناه
sackless
بی گناه
sinless
بی گناه
misdemeanor
گناه
vice-
گناه
offenceless
بی گناه
cleanhanded
بی گناه
deep dyed
گناه
blameless
بی گناه
niet culpable
بی گناه
reproachless
بی گناه
irreprehensible
بی گناه
pure of guilt
بی گناه
delict
گناه
offence
گناه
sinning
گناه
sinned
گناه
sin
گناه
vises
گناه
vices
گناه
offenses
گناه
guilt
گناه
guiltless
بی گناه
crime
گناه
vice
گناه
misdemeanors
گناه
misdemeanour
گناه
transgression
گناه
irreproachable
بی گناه
fault
گناه
faulted
گناه
faults
گناه
misdemeanours
گناه
erring
گناه کار
transgression
خطا گناه
crime
گناه کردن
remission
عذر گناه
misdeeds
جرم گناه
peccabillo
گناه کوچک
sin of the f.
گناه جسم
resipiscence
اقرار به گناه
venial
گناه صغیر
blaming
اشتباه گناه
resipiscent
معترف به گناه
mortal sin
گناه کبیره
absolution
آمرزش گناه
hamartophobia
گناه هراسی
guilt feeling
احساس گناه
peccatophobia
گناه هراسی
misdeed
جرم گناه
deadly sin
گناه کبیره
blame
اشتباه گناه
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
blamed
اشتباه گناه
to perpetrate a crime
گناه کردن
venial sin
گناه صغیره
blames
اشتباه گناه
to purify from sin
از گناه پاک کردن
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
impemitently
بااصرار در گناه کاری
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
i may thank myself
گناه از خودم است
pardoner
کشیش امرزنده گناه
d.sin
گناه بزرگ عمدی
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
besetting sin
گناه دست برندار
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolve
کسی را از گناه بری کردن
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
absolved
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com