English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
amorphous بدون تقسیم بندی
Other Matches
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
dividing تقسیم بندی
line graduation تقسیم بندی خط
splitting a window تقسیم بندی پنجره
time slicing تقسیم بندی زمانی
degree gradution تقسیم بندی درجهای
break down تقسیم بندی کردن
graduating تقسیم بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
graduates تقسیم بندی کردن
graduate تقسیم بندی کردن
dial graduation تقسیم بندی درجهای
lot تقسیم بندی کردن
split screen صفحه تقسیم بندی شده
spacing در فواصل مساوی تقسیم بندی
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split window پنجره تقسیم بندی شده
nosology مبحث شناسایی و تقسیم بندی امراض
eutherian مربوط به تقسیم بندی بزرگ پستانداران
mitosis تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
unitized load بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
unclassified بدون طبقه بندی
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
compartment marking سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classifications طبقه بندی رده بندی
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
classification طبقه بندی رده بندی
wording جمله بندی کلمه بندی
lineament طرح بندی صورت بندی
lineaments طرح بندی صورت بندی
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparently نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparent نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
branches تقسیم
dispensation تقسیم
dispensations تقسیم
divisions تقسیم
distribution تقسیم
distributions تقسیم
division تقسیم
branch تقسیم
apportionment تقسیم
allotments تقسیم
dealing تقسیم
allotment تقسیم
admensuration تقسیم
sharing تقسیم
admeasurement تقسیم
repartition تقسیم
allocate تقسیم
graduator خط تقسیم کن
allocates تقسیم
allocating تقسیم
cleavage تقسیم
cleavages تقسیم
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
administer تقسیم کردن
autotomy تقسیم خودبخود
administered تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
dichotomy تقسیم به دو بخش
demultiplexer تقسیم کننده
subdivision تقسیم مجدد
compartments تقسیم کردن
delay allowance زمان تقسیم
compartment تقسیم کردن
to share out تقسیم کردن
load distribution تقسیم بار
dichotomies تقسیم به دو بخش
battery bus جعبه تقسیم
administers تقسیم کردن
divisible قابل تقسیم
distribution of forces تقسیم نیروها
distribution coefficient ضریب تقسیم
distribution box جعبه تقسیم
splice box جعبه تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distributing box جعبه تقسیم
short division تقسیم باختصار
denominators تقسیم کننده
allotment پخش تقسیم
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
hyphenation تقسیم کلمه
allotments پخش تقسیم
divisions of labour تقسیم کار
division of labour تقسیم کار
water point نقطه تقسیم اب
distribution pannel تابلوی تقسیم
intersects تقسیم کردن
subdivisions تقسیم مجدد
sortition تقسیم با قرعه
partition function تابع تقسیم
go halves <idiom> تقسیم مساوی
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
busbar جعبه تقسیم
o o line خط تقسیم دیدبانی
graduates بدرجات تقسیم
intersect تقسیم کردن
compart تقسیم کردن
intersected تقسیم کردن
regionalism تقسیم کشوربنواحی
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
clastic تقسیم شونده
graduate بدرجات تقسیم
meiosis تقسیم سلولی
meiosis تقسیم کاهشی
frequency distribution تقسیم فرکانس
separate تقسیم کردن
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
separated تقسیم کردن
graduating بدرجات تقسیم
separates تقسیم کردن
frequency division تقسیم فرکانس
frequency alloment تقسیم فرکانس
market segmentation تقسیم بازار
division sign نماد تقسیم
share تقسیم کردن
distribute تقسیم کردن
zeradivide تقسیم بر صفر
distributes تقسیم کردن
divider پرگار تقسیم
divider تقسیم کننده
distributing تقسیم کردن
severability قابلیت تقسیم
denominator تقسیم کننده
junction box جعبه تقسیم
junction boxes جعبه تقسیم
divisive تقسیم کننده
shared تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
indistributable تقسیم نشدنی
division تقسیم [ریاضی]
divisions عمل تقسیم
partings تقسیم تجزیه
division عمل تقسیم
scissor قطع تقسیم
fire distribution تقسیم اتش
division check ازمایش تقسیم
parting تقسیم تجزیه
divide exception خطای تقسیم
divide exception استثناء تقسیم
division line خط تقسیم شده
divisibility قابلیت تقسیم
division of labor تقسیم کار
divided تقسیم شده
divisional مربوط به تقسیم
aminister تقسیم کردن
sharing the market تقسیم بازار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com