English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
trouble-free <adj.> بدون زحمت
problem-free <adj.> بدون زحمت
Search result with all words
gravy train منبع درامد بدون زحمت
gravy trains منبع درامد بدون زحمت
to spin one's wheels <idiom> بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
Other Matches
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
discomfiture زحمت
discomforts زحمت
painstakingly زحمت کش
long-suffering زحمت کش
suffer زحمت
arduous پر زحمت
suffered زحمت
suffers زحمت
long suffering زحمت کش
pains زحمت
discomfort زحمت
heavily به زحمت
fagger زحمت کش
botheration زحمت
inconveniencing زحمت
inconveniences زحمت
effortlessly بی زحمت
inconvenienced زحمت
laborious زحمت کش
inconvenience زحمت
suffering زحمت
discommodity زحمت
durdge زحمت کش
effortless بی زحمت
sufferings زحمت
eath بی زحمت
painstaking زحمت کش
hard working زحمت کش
tugs زحمت
assiduous <adj.> زحمت کش
studious <adj.> زحمت کش
todo زحمت
hardworking <adj.> زحمت کش
industrious <adj.> زحمت کش
tugging زحمت
tugged زحمت
tug زحمت
operose زحمت کش
diligent <adj.> زحمت کش
suffring زحمت
to take pains زحمت یا
sedulous <adj.> زحمت کش
laboursome زحمت کش
paining زحمت
pain زحمت
troublous پر زحمت
drudge زحمت کش
kiaugh زحمت
drudges زحمت کش
labour زحمت کشیدن
if it is inconvenient for you زحمت است زحمت است
labored زحمت کشیدن
labors زحمت کوشش
toil زحمت کشیدن
labors زحمت کشیدن
toiled زحمت کشیدن
toiling زحمت کشیدن
painfulness زحمت سختی
easier بی زحمت اسوده
easiest بی زحمت اسوده
easy بی زحمت اسوده
productive of annoyance باعث زحمت
agreat d. of trouble بسی زحمت
lostlabour زحمت بیخود
(be) put out <idiom> اسباب زحمت
perquisites زحمت وهنرشخصی
labour زحمت کوشش
labored زحمت کوشش
discommodity اسباب زحمت
perquisite زحمت وهنرشخصی
disburdenment رفع زحمت
labor زحمت کشیدن
studiousness زحمت کشی
labor زحمت کوشش
it smells of the lamp با زحمت فراوان
discommode زحمت دادن
to put a bout زحمت دادن
long suffering زحمت کشی
cumbrous مایه زحمت
Deduct it from my monthly salary . زحمت را کم کردن
travail رنج زحمت
mockery زحمت بیهوده
bothers مایه زحمت
bothering مایه زحمت
torment ازار زحمت
bothered مایه زحمت
inconvenience اسباب زحمت
trouble مزاحمت زحمت
bother مایه زحمت
troubles مزاحمت زحمت
troubling مزاحمت زحمت
inconvenienced اسباب زحمت
paining زحمت دادن به
cumbersome مایه زحمت
pains زحمت دادن به
inconveniencing اسباب زحمت
inconveniences اسباب زحمت
pain زحمت دادن به
difficulties اشکال زحمت
plods زحمت کشیدن
plodding زحمت کشیدن
difficulty اشکال زحمت
plod زحمت کشیدن
torments ازار زحمت
tormenting ازار زحمت
tormented ازار زحمت
plodded زحمت کشیدن
encumbered اسباب زحمت شدن
encumbering اسباب زحمت شدن
encumbers اسباب زحمت شدن
hach درشکه کرایهای زحمت
i wish to spqre you trouble زحمت شما را کم کنم
take the trouble <idiom> ارزش زحمت را داشتن
if you please بیزحمت زحمت کشیده
incumber ایباب زحمت شدن
burn the midnight oil <idiom> [زحمت زیاد کشیدن]
encumbrance اسباب زحمت گرفتاری
pesky زحمت دهنده مزاحم
encumbrances اسباب زحمت گرفتاری
strike off بی زحمت ایجاد شدن
strike off بی زحمت درست کردن
painstacking زحمت سعی و کوشش
swink زحمت کشیدن مشقت
to put to inconvenience اسباب زحمت شدن
lay out oneself بخود زحمت دادن
productive of annoyance زحمت رسان ازارنده
emcumber اسباب زحمت شدن
encumber اسباب زحمت شدن
toiled کار پر زحمت کشمکش
toiling کار پر زحمت کشمکش
toil کار پر زحمت کشمکش
laboured به زحمت درست شده
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
cumbrous اسباب زحمت پرزحمت
I'll trouble you to be quiet. می شود بی زحمت حرف نزنی؟
troubling رنجه کردن زحمت دادن
elaborates به زحمت ساختن دارای جزئیات
troublemakers موجد زحمت ودردسر اشوبگر
troublemaker موجد زحمت ودردسر اشوبگر
trouble رنجه کردن زحمت دادن
troubles رنجه کردن زحمت دادن
elaborated به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborating به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborate به زحمت ساختن دارای جزئیات
muck خراب کردن زحمت کشیدن
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
i am sorry to trouble you ببخشید اسباب زحمت شدم
Sorry to have troubled(inconvenienced)you. خیلی می بخشید زحمت دادیم
bothers زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothered زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothering زحمت دادن مخل اسایش شدن
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to labour [British English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
bother زحمت دادن مخل اسایش شدن
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
to labor [American English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
by the skin of one's teeth <idiom> بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
the child is a great t. to us این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
May I trouble you to pass the salt please. ممکن است بی زحمت حرف نزنی ( درمقام طعنه )
would you mind ringing اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
undoubtedly بدون شک
goalless بدون گل
indubitable بدون شک
obtrusively بدون حق
doubtlessly بدون شک
wanting بدون
i'll warrant بدون شک
ex بدون
ex- بدون
acheilos بدون لب
acheilous بدون لب
but بدون
without بدون
and no mistake بدون شک
not nearctic بدون
sans بدون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com