Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English
Persian
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
Search result with all words
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
Other Matches
up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
stayed
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
boost control
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
beechive spring
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teed
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
for fealty that
مبادا
lest
مبادا
absit omen
مبادا
in case
چنانچه مبادا
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
You must not relent on this point . You must stand firm.
مبادا سر این موضوع شل بیائی
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
retaining
نگهداشتن
preserves
نگهداشتن
preserve
نگهداشتن
reserve
نگهداشتن
reserves
نگهداشتن
preserving
نگهداشتن
retained
نگهداشتن
hold
نگهداشتن
retain
نگهداشتن
imprisons
نگهداشتن
reserving
نگهداشتن
sustains
نگهداشتن
holds
نگهداشتن
saves
نگهداشتن
saved
نگهداشتن
imprisoning
نگهداشتن
save
نگهداشتن
retention
نگهداشتن
imprison
نگهداشتن
sustained
نگهداشتن
sustain
نگهداشتن
retains
نگهداشتن
to take into custody
نگهداشتن
to keep in d.
نگهداشتن
bate
نگهداشتن
to hold in restraint
نگهداشتن
hold on
نگهداشتن
chin
زیرچانه نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
secure
محکم نگهداشتن
fid
بامیله نگهداشتن
have custody of
امانت نگهداشتن
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
retraining
نگهداشتن در ندامتگاه
lock
محکم نگهداشتن
tong
باانبر نگهداشتن
secures
محکم نگهداشتن
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
snubbed
نگهداشتن طناب
sabbattize
سبت نگهداشتن
chins
زیرچانه نگهداشتن
snub
نگهداشتن طناب
preserve
باقی نگهداشتن
locks
محکم نگهداشتن
snubbing
نگهداشتن طناب
snubs
نگهداشتن طناب
preserves
باقی نگهداشتن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
desiccate
در جای خشک نگهداشتن
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
holds
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
prop
نگهداشتن پشتیبانی کردن
locked up
زیر قفل نگهداشتن
propped
نگهداشتن پشتیبانی کردن
propping
نگهداشتن پشتیبانی کردن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
surges
تحت کشش نگهداشتن
surged
تحت کشش نگهداشتن
surge
تحت کشش نگهداشتن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
keep up
<idiom>
درشرایط عالی نگهداشتن
restrains
نگهداشتن مهار کردن
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
hold
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
float
روی اب نگهداشتن شناور
floated
روی اب نگهداشتن شناور
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
floats
روی اب نگهداشتن شناور
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
heading hold
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
lay to
قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
lies
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
bolstered
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
screening, screenings
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
lie
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screened
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolsters
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lied
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
bolster
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
still fishing
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
subsidy
حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
demurrage
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
port
روزنه دید حمایل نگهداشتن تفنگ حمایل فنگ
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
stockades
جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
stockade
جزء موجودی نگهداشتن موجودی انبار
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
save face
<idiom>
خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
recall
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
narratives
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c
استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
narrative
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
teacloths
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
iil
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
revenue tax
مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
no show
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
bins
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
teacloth
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bin
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
HTTP
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
FDDI
اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
cat
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
grammars
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
grammar
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
cats
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
scratching
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
scratch
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
opens
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com