Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
conflict of interest
برخورد منافع
Other Matches
invisible hand
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
revenue
منافع
perquisites
منافع
perquisite
منافع
earnings
منافع
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
spillover benefits
منافع خارجی
harmony of interests
هماهنگی منافع
public interest
منافع عامه
vested interests
منافع مقرره
public benefits
منافع عمومی
union
اشتراک منافع
unions
اشتراک منافع
public interest
منافع عمومی
pure interest
منافع خالص
capital gains
منافع سرمایهای
net benefits
منافع خالص
mutual interests
منافع مشترک
tangible benefits
منافع مرئی
private benefits
منافع خصوصی
conflict of interest
تضاد منافع
economic interest
منافع اقتصادی
windfall gains
منافع اتفاقی
class interests
منافع طبقاتی
benefit spillovers
نشر منافع
fictitious dividens
منافع موهوم
fictious dividened
منافع موهوم
vested interest
منافع مقرره
harmony of interests
سازگاری منافع
vesture
منافع و نمائات زمین
gains from trade
منافع حاصل از تجارت
solidarity
اشتراک منافع ومسئولیتها
self regard
حفظ منافع شخصی
emblements
منافع حاصله از زمین
separable accretions and benefits
نمائات و منافع منفصله
rent
مال الاجاره منافع
windfall gains
منافع باد اورده
valuation of benefits
ارزش گذاری منافع
social security benefits
منافع تامین اجتماعی
beneficial ownership
مالکیت به نسبت منافع
undistributed earnings
منافع تقسیم نشده
undistributed earnings
منافع توزیع نشده
tangible benefits
منافع مشهود فواید عینی
it is p to our interests
برای منافع مازیان اوراست
explees
اجاره بها یا منافع زمین
measurement of benefits and costs
اندازه گیری منافع و هزینه ها
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
original and derivative estate
اصل مال یا نمائات یا منافع ان
the profits and accretions which are an
منافع و نمائات متصله مال
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
pray in aid
دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use
مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
p&l club
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
apportionment
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
intervener
در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
lease
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dedication
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedications
اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
appulse
برخورد
intersected
برخورد
ill favored
بد برخورد
confliction
برخورد
receptions
برخورد
tangency
برخورد
clashed
برخورد
clash
برخورد
intersect
برخورد
intersects
برخورد
criss-crosses
برخورد
osculation
برخورد
collision
برخورد
collisions
برخورد
clashes
برخورد
contact
برخورد
stopping
برخورد
stopped
برخورد
striking
برخورد
impact
برخورد
impacts
برخورد
incidence
برخورد
stop
برخورد
contacting
برخورد
stops
برخورد
approach
برخورد
contacted
برخورد
contacts
برخورد
attitude
برخورد
attitudes
برخورد
approaches
برخورد
approached
برخورد
strikingly
برخورد
conflicts
برخورد
conflicted
برخورد
criss-cross
برخورد
conflict
برخورد
strikes
برخورد
criss-crossed
برخورد
strike
برخورد
reception
برخورد
criss-crossing
برخورد
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
impact test
ازمون برخورد
elastic collision
برخورد الاستیک
crossing points
محل برخورد دو خط
crossing point
محل برخورد دو خط
electron impact
برخورد الکترونها
impact factor
ضریب برخورد
intersection point
محل برخورد
elastic collision
برخورد کشسان
meets
برخورد کردن
impact hardness
سختی برخورد
impact force
نیروی برخورد
collision energy
انرژی برخورد
collision rate
سرعت برخورد
collision frequency
فراوانی برخورد
collision rate
نرخ برخورد
impact parameter
پارامتر برخورد
conflux
همریزگاه برخورد
effective collision
برخورد موثر
meet
برخورد کردن
head on collision
برخورد رودررو
impact effect
اثر برخورد
head oncollision
برخورد رویاروی
impact strength
استحکام برخورد
impact sound
صدای برخورد
contiguity
برخورد تماس
collision rate
میزان برخورد
chatter
برخورد کردن
tolerated
برخورد هموارکردن
tolerates
برخورد هموارکردن
tolerating
برخورد هموارکردن
knock up
برخورد کردن
knock-up
برخورد کردن
knock-ups
برخورد کردن
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
affable
خوش برخورد
impacts
برخورد کردن
tolerate
برخورد هموارکردن
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
chattered
برخورد کردن
zone of contact
محل برخورد
chattering
برخورد کردن
chatters
برخورد کردن
greets
درود برخورد
greeted
درود برخورد
greet
درود برخورد
jct
محل برخورد
take the blade
برخورد شمشیرها
impact
برخورد کردن
probability of collision
احتمال برخورد
tilt
منازعه برخورد
osculate
برخورد کردن
affects
احساسات برخورد
affect
احساسات برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
tilted
منازعه برخورد
tilts
منازعه برخورد
meeter
برخورد کننده
coincidences
تطبیق برخورد
coincidence
تطبیق برخورد
accessible
خوش برخورد
touche
اعلام برخورد
consul
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
noncontact sports
ورزشهای بدون برخورد
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
maladdress
برخورد بد ترک ادب
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
meeting
اتصال برخورد میتینگ
snag
بمانعی برخورد کردن
snagging
بمانعی برخورد کردن
snags
بمانعی برخورد کردن
incidence
برخوردکردن میدان برخورد
absence of blade
عدم برخورد شمشیرها
encounters
رویاروی شدن برخورد
encounter
رویاروی شدن برخورد
contacting
اتصال الکتریکی برخورد
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
smashes
برخورد خرد کردن
smash
برخورد خرد کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com