Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
driving
بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار
Other Matches
postboy
سوارکار مسابقه
boy
سوارکار مسابقه اسبدوانی
boys
سوارکار مسابقه اسبدوانی
mounts
اسب مسابقه با سوارکار مانت
mount
اسب مسابقه با سوارکار مانت
clerk of the scale
متصدی توزین سوارکار ووسایلش پس از مسابقه
weigh out
توزین سوارکار و زین و یراق پیش از مسابقه
dope
اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
dopes
اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
apriori
از علت پی به نتیجه بردن
bye hole
سوراخهای باقیمانده پس ازمعلوم شدن نتیجه مسابقه گلف
laughter
مسابقه اسان برای بردن
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
overstrain
فشارزیاد بر
grand slam
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
grand slams
بردن چهار مسابقه مهم گلف در یک سال
hand
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
booster pump
پمپ تقویتی جهت ایجاد فشارزیاد
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
knight
سوارکار
knighted
سوارکار
knighting
سوارکار
horse man
سوارکار
jockeys
سوارکار
jockey
سوارکار
knights
سوارکار
jockette
سوارکار زن
horsewomen
سوارکار
horsewoman
سوارکار
jump rider
سوارکار در پرش
valets
خدمتگزار سوارکار
valeting
خدمتگزار سوارکار
valeted
خدمتگزار سوارکار
valet
خدمتگزار سوارکار
bug boy
سوارکار مبتدی
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
eclipse award
جایزه سوارکار ممتاز سال
charley horse
کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
silks
ژاکت و کلاه مخصوص سوارکار یا ارابه ران
set down
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
match play
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
weigh-in
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
weigh in
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
weigh-ins
وزن کردن سوارکار و زین ویراق پس ازمسابقه وزن کشی
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
slaloms
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slalom
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing
مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
inferences
نتیجه
consequent
نتیجه
affects
نتیجه
run into
<idiom>
نتیجه
affect
نتیجه
outgrowth
نتیجه
of no issue
بی نتیجه
whereupon
که در نتیجه ان
outgrwth
نتیجه
outcomes
نتیجه
issueless
بی نتیجه
ineffetual
بی نتیجه
inference
نتیجه
effecting
نتیجه
effected
نتیجه
effect
نتیجه
ineffective
بی نتیجه
in the sequel
در نتیجه
inconsecutive
بی نتیجه
inconseqential
بی نتیجه
inconsequent
بی نتیجه
rests
نتیجه
rest
نتیجه
conclusions
نتیجه
conclusion
نتیجه
thanks to.....
در نتیجه
consequence
نتیجه
indeterminate
بی نتیجه
sequitur
نتیجه
sequent
نتیجه
outcome
نتیجه
abortive
بی نتیجه
resultful
پر نتیجه
thanks
در نتیجه
growths
نتیجه
growth
نتیجه
consequences
نتیجه
sequela
نتیجه
to no purpose
بی نتیجه
products
نتیجه
afterclap
نتیجه
result
نتیجه
harvest
نتیجه
inconclusive
بی نتیجه
ineffectual
بی نتیجه
product
نتیجه
decision
نتیجه
resulted
نتیجه
frustrated
بی نتیجه
educt
نتیجه
harvests
نتیجه
harvested
نتیجه
payoff
نتیجه
payoffs
نتیجه
decisions
نتیجه
resulting
نتیجه
upshot
نتیجه
eduction
نتیجه
effectless
بی نتیجه
dTnouements
نتیجه نمایش
subsumption
نتیجه گیری
blind search
جیستجوی بی نتیجه
generalization
نتیجه کلی
generalisations
نتیجه کلی
consequences
نتیجه منطقی
generalizations
نتیجه کلی
test announcement
نتیجه ازمایش
conclusions
نتیجه گیری
computation
نتیجه محاسبه
deduce
نتیجه گرفتن
deduced
نتیجه گرفتن
to drawa conclusion
نتیجه گرفتن
deduces
نتیجه گرفتن
to pull a result
نتیجه گرفتن
to effectuate a conclusion
نتیجه دادن
to fall through
به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground
به نتیجه نرسیدن
to come to grief
به نتیجه نرسیدن
deducing
نتیجه گرفتن
to come a mucker
به نتیجه نرسیدن
conclusions
انجام نتیجه
conclusion
نتیجه گیری
conclusion
انجام نتیجه
the long and the short of it
<idiom>
نتیجه کلی
consequence
نتیجه منطقی
computations
نتیجه محاسبه
to be dashed to the ground
به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve
به نتیجه رساندن
to came a howler
به نتیجه نرسیدن
net reaction
واکنش نتیجه
evidentiary effect
نتیجه مشهود
fruitlessness
عدم نتیجه
issues
نتیجه بحث
hereon
در نتیجه این
corollaries
نتیجه فرعی
illative
نتیجه رسان
illiative
حاکی از نتیجه
issue
نتیجه بحث
thwart
بی نتیجه گذاردن
at
در نتیجه بر حسب
fruitlessly
بدون نتیجه
corollaries
نتیجه فرع
fall through
به نتیجه نرسیدن
fetch up
به نتیجه رسیدن
final result
نتیجه نهایی
fine drawn
نتیجه ورزش
issued
نتیجه بحث
vainly
بدون نتیجه
corollary
نتیجه فرع
foregone conclusion
نتیجه نابهنگام
corollary
نتیجه فرعی
thwarted
بی نتیجه گذاردن
printouts
نتیجه چاپی
hatch
نتیجه خط انداختن
condition of corollary
شرط نتیجه
concluder
نتیجه گیرنده
net result
نتیجه نهایی
cheating does not prosper
تقلب نتیجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com