Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
Other Matches
develop
برنامه ریزی و تولید
production planning
برنامه ریزی تولید
develops
برنامه ریزی و تولید
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
inputs
عوامل تولید منابع
mobility
انتقال اسان منابع تولید
renewable resources
منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
generate
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generating
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generates
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
generated
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
allocations
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
allocation
سیستمی که در آن منابع در حین اجرای برنامه و نه پیش از آن اختصاص داده می شوند
dynamically
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
dynamic
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
programming
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
allocations
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocation
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
state planning
برنامه ریزی دولتی
planning model
الگوی برنامه ریزی
macroplanning
برنامه ریزی کلان
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
linear programming
برنامه ریزی خطی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
program
برنامه ریزی کردن
programs
برنامه ریزی کردن
national planning
برنامه ریزی ملی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
overall planning
برنامه ریزی کلی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
rural planning
برنامه ریزی روستائی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
product planning
برنامه ریزی محصولات
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
ex ante
برنامه ریزی شده
plan
برنامه ریزی کردن
programmed
برنامه ریزی شده
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
curriculum development
برنامه ریزی درسی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
schedule
برنامه ریزی کردن
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
scheduled
برنامه ریزی کردن
development planning
برنامه ریزی توسعه
schedules
برنامه ریزی کردن
plans
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
financial planning
برنامه ریزی مالی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
family planning
برنامه ریزی خانواده
population planning
برنامه ریزی جمعیت
planning system
نظام برنامه ریزی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
central planning
برنامه ریزی مرکزی
timing
برنامه ریزی زمانی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
planning principles
اصول برنامه ریزی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
synthetic address
محل استفاده شده در برنامه که توسط دستورات درون برنامه تولید شده است
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
exhaustable resources
منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
tasks
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
production program
برنامه تولید
production programme
برنامه تولید
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
functional
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
generation
تولید داده یا نرم افزار یا برنامه با استفاده از کامپیوتر
generations
تولید داده یا نرم افزار یا برنامه با استفاده از کامپیوتر
generating
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generate
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generated
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
generates
استفاده از سخت افزار یا وسیله برای تولید خودکار کد و برنامه
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
objecting
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
objected
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com