Total search result: 201 (38 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
rain on someone's parade <idiom> |
برنامه های دیگران را مختل کردن |
|
|
Other Matches |
|
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. |
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند. |
disturb |
مختل کردن |
queer |
مختل کردن |
disorganised |
مختل کردن |
disorganizes |
مختل کردن |
disorganising |
مختل کردن |
discombobulate |
مختل کردن |
disorganizing |
مختل کردن |
disorganize |
مختل کردن |
queerer |
مختل کردن |
disorganises |
مختل کردن |
queerest |
مختل کردن |
disturbs |
مختل کردن |
disorganize |
مختل کردن نظم |
disorganizes |
مختل کردن نظم |
disorganising |
مختل کردن نظم |
disorganizing |
مختل کردن نظم |
disorganised |
مختل کردن نظم |
disorganises |
مختل کردن نظم |
disrupt |
مختل کردن کار |
disrupting |
مختل کردن کار |
disrupts |
مختل کردن کار |
encroachment |
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران |
encroachments |
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران |
violates |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
disorder |
برهم زدن مختل کردن |
violated |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
violate |
بی حرمت ساختن مختل کردن |
disorders |
برهم زدن مختل کردن |
hampered |
مانع شدن مختل کردن |
hamper |
مانع شدن مختل کردن |
hampers |
مانع شدن مختل کردن |
hampering |
مانع شدن مختل کردن |
newest |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
new |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
new- |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
newer |
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود |
disarranged |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
disarranges |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
unhinge |
مختل کردن باز کردن |
disarranging |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
disarrange |
بی ترتیب کردن مختل کردن |
unhinging |
مختل کردن باز کردن |
unhinges |
مختل کردن باز کردن |
api |
مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود |
individualizes |
از دیگران جدا کردن |
individualize |
از دیگران جدا کردن |
individualised |
از دیگران جدا کردن |
individualizing |
از دیگران جدا کردن |
individualized |
از دیگران جدا کردن |
individualising |
از دیگران جدا کردن |
individualises |
از دیگران جدا کردن |
To pick other peoples brains. |
از افکار دیگران استفاده کردن |
scapegoats |
کسی راقربانی دیگران کردن |
To put ones nose into other peoples affairs . |
درکار دیگران فضولی کردن |
draw away |
جلوتر از دیگران حرکت کردن |
to i. upo other's rights |
بحقوق دیگران تجاوز کردن |
scapegoat |
کسی را قربانی دیگران کردن |
to trespass |
بحقوق دیگران تجاوز کردن |
plagiarising |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarize |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarizes |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarises |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarizing |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
upstages |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
plagiarised |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
upstaging |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
plagiarist |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
plagiarized |
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن |
upstaged |
توجه دیگران را به خود جلب کردن |
exclucivism |
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود |
concurrent |
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت |
pl/m |
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود |
sport |
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن |
sported |
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن |
sports |
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن |
mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
misprision |
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران |
Eavesdrop |
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن |
to bring somebody into line |
زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود |
to pound the filed |
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست |
automatic programming |
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار |
compile |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiling |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiles |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiled |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
lifemanship |
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران |
source |
برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس |
distempered |
مختل |
teched |
مختل |
deranged |
مختل |
disturbed |
مختل |
tetched |
مختل |
object oriented |
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
landing schedule |
برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود |
swap |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
swaps |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
swopped |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
swapped |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
job |
دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند |
swopping |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
swops |
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی |
jobs |
دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند |
mentally abnormal |
مختل المشاعر |
undisturbed |
غیر مختل |
disturbed |
مختل شده |
undisturbed |
مختل نشده |
disorderly |
نامنظم مختل |
unsettled |
اشفته مختل |
upsetter |
مختل کننده |
kelter |
بی ترتیب مختل |
off the rails |
مختل درهم |
out of kelter |
خراب مختل |
disordered |
مختل شده |
perturbate |
مختل مضطرب |
machine |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
machines |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
machined |
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL |
to go out of gear |
مختل شدن ازکارافتادن |
dynamic data exchange |
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
elegant |
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند |
critical altitude |
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود |
modular |
بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است |
Send To command |
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد |
polarities |
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند |
polarity |
وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند |
preemptive multitasking |
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت |
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code |
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری |
assembly |
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند |
applet |
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3- |
rests |
دیگران |
rest |
دیگران |
schematize |
بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن |
set up |
مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم |
regard for others |
واهمه از دیگران |
regrad for others |
ملاحظه دیگران |
What do the others say? |
دیگران چه می گویند؟ |
et al |
مخفف و دیگران |
regard for others |
رعایت دیگران |
regard for others |
ملاحظه دیگران |
asides |
جدااز دیگران |
aside |
جدااز دیگران |
schedule |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
schedules |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
scheduled |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
breach |
تجاوز به حقوق دیگران |
breaches |
تجاوز به حقوق دیگران |
to pull the strings |
دیگران را الت قراردادن |
breached |
تجاوز به حقوق دیگران |
mind reading |
کشف افکار دیگران |
draw away |
دیگران را پست سرگذاشتن |
spoilsman |
محل عیش دیگران |
spoiler |
محل عیش دیگران |
dummies |
الت دست دیگران |
dummy |
الت دست دیگران |
infringement on others rights |
تخطی به حقوق دیگران |
as a warning to others |
برای عبرت دیگران |
prepotent |
نیرومندتر از دیگران غالب |
prevenance |
توجه باحتیاجات دیگران |
an outrage upon justice |
پایمال سازی حق دیگران |
infringer |
متخطی به حقوق دیگران |
vicarious saccifice |
خودش به جای دیگران |
one-upmanship <idiom> |
توانایی سر بودن از دیگران |
to live at the expense of society |
بار دیگران شدن |
mind reader |
کاشف افکار دیگران |
steal one's thunder <idiom> |
قاپیدن کلام دیگران |
take after <idiom> |
مثل دیگران رفتارکردن |
mind readers |
کاشف افکار دیگران |
under one's belt <idiom> |
استفاده از تجارب دیگران |
serviced |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
service |
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و.. |
splurge |
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن |
scapegoats |
کسیکه قربانی دیگران شود |
john aleay jones |
جان که نام دیگران جوتراست |
to act independently of others |
کاری به کار دیگران نداشتن |
scapegoat |
کسی که قربانی دیگران شود |
splurged |
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن |
i do not know;try the others |
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه |
proportion |
اندازه چیزی در برابر با دیگران |
ghost writer |
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد |
run away with <idiom> |
سربودن ،بهتراز دیگران بودن |
splurging |
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن |
blazing star |
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد |
to mack i. about a person |
در باره کسی از دیگران جویاشدن |
splurges |
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن |
competition clause |
شرط ممانعت از دخول دیگران |
to be the odd one out <idiom> |
نامشابه [دیگران در گروهی] بودن |
interlope |
پادرمیان کار دیگران گذاردن |
ghost-writer |
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد |
Pry not into the affair of others. <proverb> |
در کار دیگران مداخله مکن . |
to break the ice |
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن |
ghost-writers |
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد |
parameters |
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی |
iterate |
حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود |
sequential |
حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند |
scheduled wave |
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه |
parameter |
استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی |