English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
Other Matches
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
disturb مختل کردن
queer مختل کردن
disorganised مختل کردن
disorganizes مختل کردن
disorganising مختل کردن
discombobulate مختل کردن
disorganizing مختل کردن
disorganize مختل کردن
queerer مختل کردن
disorganises مختل کردن
queerest مختل کردن
disturbs مختل کردن
disorganize مختل کردن نظم
disorganizes مختل کردن نظم
disorganising مختل کردن نظم
disorganizing مختل کردن نظم
disorganised مختل کردن نظم
disorganises مختل کردن نظم
disrupt مختل کردن کار
disrupting مختل کردن کار
disrupts مختل کردن کار
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
disorder برهم زدن مختل کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
disorders برهم زدن مختل کردن
hampered مانع شدن مختل کردن
hamper مانع شدن مختل کردن
hampers مانع شدن مختل کردن
hampering مانع شدن مختل کردن
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
disarranged بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinge مختل کردن باز کردن
disarranging بی ترتیب کردن مختل کردن
disarrange بی ترتیب کردن مختل کردن
unhinging مختل کردن باز کردن
unhinges مختل کردن باز کردن
api مجموعهای از توابع و دستورات برنامه استاندارد که به برنامه ساز امکان میدهد با برنامه از طریق برنامه کاربردی دیگر واسط شود
individualizes از دیگران جدا کردن
individualize از دیگران جدا کردن
individualised از دیگران جدا کردن
individualizing از دیگران جدا کردن
individualized از دیگران جدا کردن
individualising از دیگران جدا کردن
individualises از دیگران جدا کردن
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
scapegoats کسی راقربانی دیگران کردن
To put ones nose into other peoples affairs . درکار دیگران فضولی کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
to i. upo other's rights بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
to trespass بحقوق دیگران تجاوز کردن
plagiarising اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarised اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarist اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
exclucivism بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
mode وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
lifemanship متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
source برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
distempered مختل
teched مختل
deranged مختل
disturbed مختل
tetched مختل
object oriented روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
job دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
jobs دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
mentally abnormal مختل المشاعر
undisturbed غیر مختل
disturbed مختل شده
undisturbed مختل نشده
disorderly نامنظم مختل
unsettled اشفته مختل
upsetter مختل کننده
kelter بی ترتیب مختل
off the rails مختل درهم
out of kelter خراب مختل
disordered مختل شده
perturbate مختل مضطرب
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
to go out of gear مختل شدن ازکارافتادن
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
critical altitude ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
modular بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
polarities وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarity وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
assembly 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
rests دیگران
rest دیگران
schematize بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
regard for others واهمه از دیگران
regrad for others ملاحظه دیگران
What do the others say? دیگران چه می گویند؟
et al مخفف و دیگران
regard for others رعایت دیگران
regard for others ملاحظه دیگران
asides جدااز دیگران
aside جدااز دیگران
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
breach تجاوز به حقوق دیگران
breaches تجاوز به حقوق دیگران
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
breached تجاوز به حقوق دیگران
mind reading کشف افکار دیگران
draw away دیگران را پست سرگذاشتن
spoilsman محل عیش دیگران
spoiler محل عیش دیگران
dummies الت دست دیگران
dummy الت دست دیگران
infringement on others rights تخطی به حقوق دیگران
as a warning to others برای عبرت دیگران
prepotent نیرومندتر از دیگران غالب
prevenance توجه باحتیاجات دیگران
an outrage upon justice پایمال سازی حق دیگران
infringer متخطی به حقوق دیگران
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
one-upmanship <idiom> توانایی سر بودن از دیگران
to live at the expense of society بار دیگران شدن
mind reader کاشف افکار دیگران
steal one's thunder <idiom> قاپیدن کلام دیگران
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
mind readers کاشف افکار دیگران
under one's belt <idiom> استفاده از تجارب دیگران
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
splurge ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoats کسیکه قربانی دیگران شود
john aleay jones جان که نام دیگران جوتراست
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
splurged ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
i do not know;try the others من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
proportion اندازه چیزی در برابر با دیگران
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
run away with <idiom> سربودن ،بهتراز دیگران بودن
splurging ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to mack i. about a person در باره کسی از دیگران جویاشدن
splurges ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
competition clause شرط ممانعت از دخول دیگران
to be the odd one out <idiom> نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
interlope پادرمیان کار دیگران گذاردن
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
Pry not into the affair of others. <proverb> در کار دیگران مداخله مکن .
to break the ice دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
parameters استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
iterate حلقه یا مجموعه دستورات در برنامه که تکرار می شوند تا برنامه کامل شود
sequential حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند
scheduled wave امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
parameter استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com