Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
incarnate
برنگ گوشتی مجسم کردن
Other Matches
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
silhouette
نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouettes
نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
sarcoid
زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
litmus
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
carnify
گوشتی کردن
image
مجسم کردن
depict
مجسم کردن
picturing
مجسم کردن
pictured
مجسم کردن
depicted
مجسم کردن
depicting
مجسم کردن
depicts
مجسم کردن
picture
مجسم کردن
pictures
مجسم کردن
to picture to oneself
مجسم کردن
figuring
مجسم کردن
figures
مجسم کردن
figure
مجسم کردن
reliving
در نظر مجسم کردن
characters
مجسم کردن شخصیت
relive
در نظر مجسم کردن
relived
در نظر مجسم کردن
character
مجسم کردن شخصیت
relives
در نظر مجسم کردن
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
embody
مجسم کردن دربرداشتن
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
personalize
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
epitomizing
متمرکز کردن مجسم کردن
portray
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
متمرکز کردن مجسم کردن
portraying
توصیف کردن مجسم کردن
epitomises
متمرکز کردن مجسم کردن
portrays
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
توصیف کردن مجسم کردن
epitomizes
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
متمرکز کردن مجسم کردن
depicture
مجسم کردن نقش کردن
epitomize
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
متمرکز کردن مجسم کردن
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
rosily
برنگ قرمز
bloodiest
برنگ خون
violaceous
برنگ بنفشه
bloody
برنگ خون
bloodier
برنگ خون
strawy
برنگ کاه
sanguinity
برنگ خون
indigo
برنگ نیلی
bronze
برنگ برنز
bronzes
برنگ برنز
brassy
برنگ برنج
crimson
برنگ خون
wheaten
برنگ گندم
sepal oid
برنگ کاسبرگ
pinto
رنگ برنگ
lightsome
برنگ روشن
brassier
برنگ برنج
bloodred
برنگ خون
brassiest
برنگ برنج
amaranthine
برنگ تاج خروسی
opalline
برنگ عین الشمس
encrimson
برنگ لاکی دراوردن
chromatographic
وابسته برنگ نگاری
to change colour
رنگ برنگ شدن
cerulean
برنگ ابی نیلگون
versicolour
رنگ برنگ شده
sanguine
قرمز برنگ خون
rubiginous
برنگ قرمز اجری
iridescence
رنگ برنگ شونده
sarcous
گوشتی
meatier
گوشتی
carneous
گوشتی
meaty
گوشتی
meatiest
گوشتی
color blind
فاقد حساسیت نسبت برنگ
rubrication
نشان گذاری برنگ قرمز
tan
برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
mole
خال گوشتی
naevus
خال گوشتی
meatiness
گوشتی بودن
fleshy
گوشتی گوشتدار
baccate
تماما گوشتی
verruca
زگیل گوشتی
moles
خال گوشتی
carnify
گوشتی شدن
carnosity
خاصیت گوشتی
soft palate
کام گوشتی
pulpous
گوشتی مغزدار
soft palates
کام گوشتی
screw driver
پیچ گوشتی
verrucas
زگیل گوشتی
fleshier
گوشتی گوشتدار
fleshiest
گوشتی گوشتدار
nevus
خال گوشتی
gummite
ئیدرات اورانیم برنگ زردمایل بقرمز
marble cake
کیک کره دار برنگ روشن
pyrope
هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
succulent
<adj.>
گوشتی
[گیاه شناسی]
turnscrew
پیچ گوشتی
[ابزار]
screwdriver
پیچ گوشتی
[ابزار]
bacciferous
دارای میوه گوشتی
baccate
دارای میوه گوشتی
screwdrivers
پیچ گوشتی ها
[ابزار]
incarnadine
رنگ قرمز گوشتی
sorosis
میوه گوشتی ومرکب
screw driver
اچار پیچ گوشتی
screwdriver
اچار پیچ گوشتی
screwdrivers
اچار پیچ گوشتی
turnscrews
پیچ گوشتی ها
[ابزار]
accreted
دارای زائدهء گوشتی
parsonified
مجسم
personofied
مجسم
incarnate
مجسم
euclase
بریلیوم و الومینیوم برنگ سبز روشن یا ابی
gahnite
ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
grisaille
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
turnscrew
آچار پیچ گوشتی
[ابزار]
cross tip
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
screwdriver
آچار پیچ گوشتی
[ابزار]
embodied labor
کار مجسم
scenic
مجسم کننده
presentive
مجسم سازنده
portrayals
مجسم سازی
the picture of joy
خوشی مجسم
portrayal
مجسم سازی
visualizer
مجسم کننده
manila paper
یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
square-jawed adjustable spanner
تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
turnscrews
آچار های پیچ گوشتی
[ابزار]
screwdrivers
آچار های پیچ گوشتی
[ابزار]
presence
درنظر مجسم کننده
hypotyposis
تشریح مجسم کننده
scarlet letter
حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
white heat
درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید
odontolite
دندانی که تبدیل به سنگ شده و برنگ فیروزه در امده است
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
pictorial
تصویر نما مجسم سازنده
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
zoomorphic
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
The painting portrays the death of Nelson.
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
clevis bolt
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
turn screw
اچار پیچ گوشتی پیچ کش
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com