Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
Other Matches
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
dominion
ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
reentrant subroutine
زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymie
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
snug
بطور دنج قرار گرفتن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
align
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
subscribers
مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
نیروهای مشترک عملیات مشترک
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
commonest
مشترک
senses
حس مشترک
sense
حس مشترک
commoners
مشترک
party lines
خط مشترک
party line
خط مشترک
held in common
مشترک
participants
مشترک
participant
مشترک
subscriber's line
خط مشترک
subscribers
مشترک
subscriber
مشترک
sensed
حس مشترک
common
مشترک
intercommon
حق مشترک
common user
مشترک
conjoint
مشترک
joint
مشترک
commonalities
مشترک
commonality
مشترک
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
joint command
فرماندهی مشترک
condominium
حکومت مشترک
common wealth
مشترک المنافع
joint command
یکان مشترک
combined publications
نشریات مشترک
joint committee
کمیسیون مشترک
joint costs
هزینههای مشترک
EEC
بازار مشترک
joint force
نیروی مشترک
joint costs
هزینه مشترک
insurance certificate
بیمه مشترک
factors
عامل مشترک
common wall
دیوار مشترک
common gender
جنس مشترک
joint declaration
بیانیه مشترک
joint demand
تقاضای مشترک
condominium
مالکیت مشترک
condominium
حاکمیت مشترک
condominium
تسلط مشترک
halvers
نیمه مشترک
condominiums
تسلط مشترک
commonweal
مشترک المنافع
trunk circuit
معبر مشترک
joint adventure
تجارت مشترک
party parpet
جانپناه مشترک
joint account
حساب مشترک
interrelation
مناسبات مشترک
rachis
دیرک مشترک
intercommunion
اقدام مشترک
condominiums
حاکمیت مشترک
line termination circuit
اتصال مشترک
condominiums
مالکیت مشترک
condominiums
حکومت مشترک
complex fraction
مخرج مشترک
jointly owned property
مال مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com