Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English
Persian
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
Search result with all words
expel
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
منفصل کردن بزور خارج کردن
Other Matches
hustled
بزور وادار کردن
hustles
بزور وادار کردن
hustling
بزور وادار کردن
coerced
بزور وادار کردن
exact
بزور مطالبه کردن
exacted
بزور مطالبه کردن
coerce
بزور وادار کردن
coercing
بزور وادار کردن
exacts
بزور مطالبه کردن
hustle
بزور وادار کردن
coerces
بزور وادار کردن
wresting
بزور قاپیدن و غصب کردن
packs
توده کردن بزور چپاندن
wrests
بزور قاپیدن و غصب کردن
wrested
بزور قاپیدن و غصب کردن
pack
توده کردن بزور چپاندن
wrest
بزور قاپیدن و غصب کردن
constrains
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
expulse
خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
unship
خارج کردن
derails
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج کردن
ejects
خارج کردن
derail
از خط خارج کردن
phase out
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
ejected
خارج کردن
to rule out
خارج کردن
bring out
خارج کردن
extraction
خارج کردن
discharge
خارج کردن
eject
خارج کردن
discharges
خارج کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
exfiltration
خارج کردن از میدان
ablate
بریدن و خارج کردن
table
از دستور خارج کردن
tabled
از دستور خارج کردن
tables
از دستور خارج کردن
tabling
از دستور خارج کردن
write off
از دفتر خارج کردن
write-off
از دفتر خارج کردن
to put out of court
از دستور خارج کردن
disarms
از ضامن خارج کردن
spews
با فشار خارج کردن
disarmed
از ضامن خارج کردن
disarm
از ضامن خارج کردن
spewing
با فشار خارج کردن
expectorate
ازشش خارج کردن
spewed
با فشار خارج کردن
swap out
مبادله کردن به خارج
spew
با فشار خارج کردن
decivilize
از تمدن خارج کردن
disseise
ازتصرف خارج کردن
write-offs
از دفتر خارج کردن
phase out
به ترتیب خارج کردن
defecated
خارج کردن مدفوع
defecating
خارج کردن مدفوع
defecates
خارج کردن مدفوع
lay on the table
از دستور خارج کردن
defecate
خارج کردن مدفوع
reek
بخار ازدهان خارج کردن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
reeked
بخار ازدهان خارج کردن
reeking
بخار ازدهان خارج کردن
reeks
بخار ازدهان خارج کردن
evacuating
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate
اخراج خارج کردن یا شدن
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
deconcentrate
از حالت تغلیظ خارج کردن
emancipating
از زیر سلطه خارج کردن
emit
بیرون دادن خارج کردن
to phase out something
به ترتیب خارج کردن چیزی
emitting
بیرون دادن خارج کردن
emancipates
از زیر سلطه خارج کردن
emancipated
از زیر سلطه خارج کردن
emancipate
از زیر سلطه خارج کردن
unplug
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugged
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugs
خارج کردن دو شاخه از سوکت
emits
بیرون دادن خارج کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
bail
عمل خارج کردن اب قایق
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
uncouple
از حالت زوجی خارج کردن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
by the he and ears
بزور
by force
بزور
barely
<adv.>
بزور
just
[enough]
<adv.>
بزور
perforce of
بزور
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
to play in or out
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
safing
از حالت مسلح بودن خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
snake out
خارج کردن کالا از انبار ناو
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
to tear at
بزور کشیدن
force
بزور بازکردن
exaction
مطالبه بزور
forces
بزور بازکردن
blackjack
بزور و باتهدید
grab off
بزور گرفتن
reave
بزور بردن
lugs
بزور کشیدن
to put out of face
بزور بردن
forcing
بزور بازکردن
lug
بزور کشیدن
to force a laugh
بزور خندیدن
packs
بزور جا دادن
lugging
بزور کشیدن
pack
بزور جا دادن
lugged
بزور کشیدن
By dint of hard work.
بزور کاروتلاش
pully haul
بزور کشیدن
deviations
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
stripping crane
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
discarding
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evicts
خارج کردن خلع ید کردن
evicting
خارج کردن خلع ید کردن
evict
خارج کردن خلع ید کردن
evicted
خارج کردن خلع ید کردن
to scrape through
بزور ردشدن یاگذشتن
effusions
اضافه جریان بزور
detrude
بزور پیش بردن
effusion
اضافه جریان بزور
extortion
اخذ بزور و عنف
to pluck off a shoe
کفشی را بزور کندن
He can hardly walk.
بزور راه می رود
usurp
بزور گرفتن ربودن
usurps
بزور گرفتن ربودن
usurping
بزور گرفتن ربودن
muscles
بزور وارد شدن
muscle
بزور وارد شدن
he boasts of his strengeth
بزور خود می نازد
procrustean
بزور بکار وادارنده
She barely managed to get her diplome.
بزور دیپلمش راگرفت
sidelining
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
externals
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
external
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sidelined
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
release
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
released
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
releases
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
hogs
خوک پرواری بزور گرفتن
gouges
با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouged
با اسکنه کندن بزور ستاندن
gouging
با اسکنه کندن بزور ستاندن
screw money out of a person
بزور پول از کسی گرفتن
To make a forcible entry into a building.
بزور وارد ساختمانی شدن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
hogged
خوک پرواری بزور گرفتن
hog
خوک پرواری بزور گرفتن
extort
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
gouge
با اسکنه کندن بزور ستاندن
extorted
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorting
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorts
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
grated
صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
grates
صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
grate
صدای خشن دراوردن بزور ست اندن
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
to ram a thing intoa person
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
intrusive
بزور داخل شونده فرو رونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com