Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English
Persian
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
packs
بسته کردن یکدست ورق بازی
Other Matches
closed game
بازی بسته
slickest
یکدست کردن جذاب
slick
یکدست کردن جذاب
handy dandy
بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
flattest
یکدست
pursang
یکدست
flat
یکدست
set
یکدست
sets
یکدست
setting up
یکدست
uniform sand
ماسه یکدست
game and game
یکدست ویکدست
emeraldgreen
سبز یکدست
snow white
سفید یکدست
solid color
رنگ یکدست
homogeneous area
منطقه یکدست
lampblack
سیاه یکدست
solid-shade dyeing
یکدست و همرنگ
unmixede
یکدست خالص
serviced
یکدست فروف اثاثه
self coloured
دارای رنگ یکدست
service
یکدست فروف اثاثه
suit
یکدست لباس پیروان
solid sodding
پوشش یکدست چمنی
rib rifling
خان کشی یکدست
denture
یکدست دندان مصنوعی
suits
یکدست لباس پیروان
suited
یکدست لباس پیروان
level colour
رنگ یکدست یا یکنواخت
White regular teeth .
دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
flattest
پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat
پنچری طایر عکس ساده و یکدست
fount
یکدست حروف هم شکل وهم اندازه
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
scarlet
[زمینه فرش بافته شده قرمز یکدست]
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
pack
بسته کردن
packs
بسته کردن
shook
بسته کردن
wraps
بسته بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
put up
بسته بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
stripping
بسته بندی کردن
put-up
بسته بندی کردن
packing
بسته بندی کردن
pack
بسته بندی کردن
parcels
بسته بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
parcel
بسته بندی کردن
to commit oneself
خودراگرفتاریا بسته کردن
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
package
قوطی بسته بندی کردن
packages
قوطی بسته بندی کردن
botton
بسته شدن تکمه کردن
packaged
قوطی بسته بندی کردن
size up
<idiom>
بسته به شرایط ،برانداز کردن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
packet
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
packets
یچ کردن بسته ها داده ارسال میکند
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
unpacking
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpack
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
unpacks
غیر بستهای کردن بسته بندی را گشودن
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
areas
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
twiddled
بازی کردن
twiddles
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
plays
بازی کردن
playing
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
bump
بازی کردن
move
بازی کردن
toys
بازی کردن
toy
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
play
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
moved
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
play
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
played
بازی کردن
playact
رل بازی کردن
play-act
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
moves
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
actuble
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
padding
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
silhouette
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes
نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
equivocating
زبان بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
card
ورق بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
to skip rope
بند بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com