English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
swoop بسرعت پایین امدن
swooped بسرعت پایین امدن
swooping بسرعت پایین امدن
swoops بسرعت پایین امدن
Other Matches
to look down پایین امدن
desceht پایین امدن
look down پایین امدن
to come down پایین امدن
descends پایین امدن
descend پایین امدن
dip پایین امدن سرازیری
flattens نیم نت پایین امدن
flatten نیم نت پایین امدن
dips پایین امدن سرازیری
fall فرو ریختن پایین امدن
slumps یکباره پایین امدن یاافتادن
slumping یکباره پایین امدن یاافتادن
slump یکباره پایین امدن یاافتادن
to get down پایین امدن پیاده شدن
slumped یکباره پایین امدن یاافتادن
give way ضعف نشان دادن پایین امدن
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
down سوی پایین بطرف پایین
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
snack بسرعت
fleetly بسرعت
rapidily بسرعت
quickly بسرعت
likea بسرعت
rapidly بسرعت
full tilt بسرعت
hard بسرعت
harder بسرعت
hardest بسرعت
snacks بسرعت
scuttle بسرعت دویدن
snipping بسرعت قاپیدن
at a great rat بسرعت زیاد
sweep بسرعت گذشتن از
mushrooms بسرعت رویاندن
snip بسرعت قاپیدن
snipped بسرعت قاپیدن
skyrockets بسرعت بالابردن
whish بسرعت گذشته
mushrooming بسرعت رویاندن
mushroomed بسرعت رویاندن
scuttles بسرعت دویدن
fleet بسرعت گذشتن
skyrocket بسرعت بالابردن
dashes بسرعت رفتن
skyrocketed بسرعت بالابردن
skyrocketing بسرعت بالابردن
flees بسرعت رفتن
scuttled بسرعت دویدن
dash بسرعت رفتن
dashed بسرعت رفتن
fleets بسرعت گذشتن
scuttling بسرعت دویدن
fleeing بسرعت رفتن
flee بسرعت رفتن
mushroom بسرعت رویاندن
sonic وابسته بسرعت صوت
snowballs بسرعت زیاد شدن
scram بسرعت دور شدن
course بسرعت حرکت دادن
dash بسرعت انجام دادن
coursed بسرعت حرکت دادن
courses بسرعت حرکت دادن
snowballing بسرعت زیاد شدن
dashed بسرعت انجام دادن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
quick freeze بسرعت سرد کردن
hand over fist بسرعت وبمقدار زیاد
scurried بسرعت حرکت دادن
scurries بسرعت حرکت دادن
scurry بسرعت حرکت دادن
scurrying بسرعت حرکت دادن
snowball بسرعت زیاد شدن
scrams بسرعت دور شدن
dashes بسرعت انجام دادن
snowballed بسرعت زیاد شدن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
whomp up بسرعت تهیه کردن
vamoose بسرعت عازم شدن
full drive بسرعت هرچه تمامتر
dart بسرعت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
darting بسرعت حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
post haste بسرعت شتاب فراوان
light out بسرعت ترک کردن
jink بسرعت چرخ زدن
jink بسرعت حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
pop بسرعت عملی انجام دادن
races مسابقه دادن بسرعت رفتن
popped بسرعت عملی انجام دادن
quicky چیزیکه بسرعت انجام شود
quickie چیزیکه بسرعت انجام شود
quickies چیزیکه بسرعت انجام شود
pops بسرعت عملی انجام دادن
raced مسابقه دادن بسرعت رفتن
booms بسرعت درقیمت ترقی کردن
precipitated شتاباندن بسرعت عمل کردن
skirl بسرعت باد فرار کردن
precipitating شتاباندن بسرعت عمل کردن
precipitates شتاباندن بسرعت عمل کردن
boom بسرعت درقیمت ترقی کردن
boomed بسرعت درقیمت ترقی کردن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
booming بسرعت درقیمت ترقی کردن
precipitate شتاباندن بسرعت عمل کردن
piss off <idiom> بسرعت دور شدن [اصطلاح روزمره]
zoom وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
slipcover پوششی که بسرعت پوشیده یاخارج شود
zooms وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
zoomed وزوز بسرعت ترقی کردن یا بالارفتن
soup موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soups موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
scooting بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
triple tongue نتهای سه تایی را بسرعت باساز نایی زدن
flying بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
scooted بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
improviser تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
run up بسرعت خرج و تلف کردن شلیک کردن
run-through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-throughs بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
to come in to line در صف امدن
succee از پی امدن
to come back پس امدن
ensued از پس امدن
ensues از پس امدن
to fall short کم امدن
venue امدن
proves در امدن
prove در امدن
venues امدن
ensue از پس امدن
run short کم امدن
to come over امدن
proved در امدن
come امدن
succumbed از پا در امدن
succumbing از پا در امدن
come away ور امدن
lengthen کش امدن
behoove امدن به
lengthening کش امدن
lengthens کش امدن
behove امدن به
succumbs از پا در امدن
fall short کم امدن
succumb از پا در امدن
peter کم امدن
to pass on امدن
lengthened کش امدن
comes امدن
descend فرود امدن
recuperates حال امدن
recuperating حال امدن
overcome فایق امدن
surmounts فائق امدن
surmounts غالب امدن بر
haunts پیوسته امدن به
intercurreace در میان امدن
recuperated حال امدن
recuperate حال امدن
descends فرود امدن
husking گرد امدن
give out کسر امدن
overcoming فایق امدن
recovering بهوش امدن
recovers بهوش امدن
to start up پیش امدن
intervened در میان امدن
overcomes فایق امدن
incandesce تاب امدن
recover بهوش امدن
stick out جلو امدن
land vi پائین امدن
becomes برازیدن امدن به
become برازیدن امدن به
swank قروغمزه امدن
shoot-outs پیش امدن
shoot-outs بیرون امدن
shoot-out پیش امدن
light or lighted فرود امدن
shoot-out بیرون امدن
shoot out پیش امدن
shoot out بیرون امدن
land vi فرود امدن
land vi بخشکی امدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com