English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
transect بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
Other Matches
crossbar خط عرضی صلیب میله عرضی
crossbars خط عرضی صلیب میله عرضی
enfilade درو عرضی کردن
crossbar خط عرضی
traversed عرضی
transverse عرضی
crossbars خط عرضی
cross عرضی
traversing عرضی
traverses عرضی
crossest عرضی
lateral عرضی
traverse عرضی
crosser عرضی
crosses عرضی
accidentalism فلسفهء عرضی
accidentalism فلسفه عرضی
deflection sweep درو عرضی
cross trail جاده عرضی
baselinesman خط نگهدار خط عرضی
sagrod مهار عرضی
cross traverse تراورس عرضی
sag rod مهار عرضی
crossed belt تسمه عرضی
sides way نوسان عرضی
radial load بار عرضی
radial play بازی عرضی
shape of cross section نیمرخ عرضی
lateral tell سبقت عرضی
lateral forces نیروهای عرضی
northing مختصات عرضی
profile مقطع عرضی
athwart به طور عرضی
profiled مقطع عرضی
profiles مقطع عرضی
profiling مقطع عرضی
lateral shifts تغییرات عرضی
lateral stability پایداری عرضی
timber دنده عرضی
latitude band کمربند عرضی
collateral ganglia عقدههای عرضی
lateral route جاده عرضی
frame دنده عرضی
cross hole سوراخ عرضی
accident صفت عرضی
accidents صفت عرضی
square ball پاس عرضی
latitude band نوار عرضی
abeam جهت عرضی
axis خط طولی یا عرضی
transverse joint درز عرضی
phenomenally عارضی عرضی
leak coil بوبین عرضی
transverse axis محور عرضی
transverse acceleration شتاب عرضی
cross piece تیر عرضی
transection برش عرضی
cross linking اتصال عرضی
transversal wave موج عرضی
cross brace مهار عرضی
transversal section برش عرضی
transverse stress تنش عرضی
cross feed تغذیه عرضی
transverse valley دره عرضی
traversing fire اتش عرضی
transverse wave موج عرضی
phenomenal عارضی عرضی
cross compartment دهلیز عرضی
cross cut برش عرضی
trimmed joist تیر عرضی
cross roll نورد عرضی
transverse section مقطع عرضی
cross section نیمرخ عرضی
transverse fault گسل عرضی
cross section برش عرضی
transverse crack ترک عرضی
cross section مقطع عرضی
transverse reinforcement ارماتور عرضی
transverse scale مقیاس عرضی
horizontal plane صفحه عرضی
cross fall شیب عرضی
cross beam تیر عرضی
transverse bracing تقویت عرضی
transverse bulkhead تیغه عرضی
transverse plane صفحه عرضی
cross brace گیره عرضی
cross head تیر عرضی
valley cross section نیمرخ عرضی دره
thwart نشیمنگاه عرضی قایق
transection برش یا مقطع عرضی
transverse conductance مقدار هدایت عرضی
cross hole nut مهره با سوراخ عرضی
traverse حرکت عرضی یا مورب
transverse fatigue test ازمایش خستگی عرضی
broadside aerial تشعشع کننده عرضی
latitude band نوار عرضی زمینی
transverse cardan shaft محور کاردان عرضی
transverse bending test ازمایش خمش عرضی
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
accidental غیر مترقبه عرضی
transverse test specimen نمونه ازمایش عرضی
thwarted نشیمنگاه عرضی قایق
swinging of flow نوسانات عرضی جریان
section of valley نیمرخ عرضی دره
rafters تیر عرضی طاق
counter-brace تیر تقویت عرضی
shrouds بکسلهای عرضی ناو
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross level buble حباب تراز عرضی
traversing حرکت عرضی یا مورب
backward pass پاس عرضی یا به عقب
cross tree رابط عرضی دکلها
cross wall دیوار پلهای عرضی
crossing target هدفهای متحرک عرضی
crossrial carriage پاگیر تیر عرضی
brace تیر تقویت عرضی
traverses حرکت عرضی یا مورب
career courses دورههای عرضی نظامی
braced تیر تقویت عرضی
traversed حرکت عرضی یا مورب
cross section سطح مقطع عرضی
cross sectional area سطح مقطع عرضی
cross sectional data دادههای برش عرضی
rafter تیر عرضی طاق
northing محور عرضی نقشه
cross slide کشوی لغزنده عرضی
y axis محور عرضی مختصات
cross barred دارای میلههای عرضی
cross folding test ازمایش چین خوردگی عرضی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
lateral tell پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
balkline خط عرضی روی میز بیلیارد
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
head string خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
tumple گردش حول محور عرضی
broad beam headlamp نور افکن با تشعشع عرضی
keel ستون عرضی مرکزی ناو
keels ستون عرضی مرکزی ناو
I have nothing more to say . دیگر عرضی نیست ( ندارم )
terete استوانهای شکل در برش عرضی
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
stocked ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
stock ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
balking قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
balked قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balk قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulks قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulking قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
balks قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulked قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
toggle میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
toggles میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
phugoid oscillation نوسانهای با پریود طولانی هواپیما حول محور عرضی
fishbone mine سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
ante-chapel [قسمتی از نیایشگاه خصوصی شبیه گوشواره عرضی کلیسا با فضار ورودی مجزا]
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
Dudley carpet فرش سفارشی ایرانی دادلی [مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان]
Moghat مقات [نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
canard رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canards رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
summarized بطور مختصربیان کردن
summarize بطور مختصربیان کردن
summarising بطور مختصربیان کردن
summarises بطور مختصربیان کردن
summarizes بطور مختصربیان کردن
summarised بطور مختصربیان کردن
summarizing بطور مختصربیان کردن
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
neutralizes بطور شیمیایی خنثی کردن
to sharply rebuff somebody بطور خشن کسی را رد کردن
neutralizing بطور شیمیایی خنثی کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
neutralised بطور شیمیایی خنثی کردن
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
neutralising بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralises بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralize بطور شیمیایی خنثی کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com