Dictiornary-Farsi | بطور مخالف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
adversely	بطور مخالف
aversely	بطور مخالف
oppositely	بطور مخالف
overthwart	بطور مخالف


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially	بطور جنگی بطور نظامی
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively	بطور نافذ بطور زننده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
antipodal	مخالف
contra	مخالف
anie	مخالف
contrariant	مخالف
contradictions	مخالف
inadvisable	مخالف
conflicting	مخالف
repugnant	مخالف
contrary to	مخالف
controvertist	مخالف
contradictive	مخالف
dissenting	مخالف
opponent	مخالف
dissident	مخالف
adversary	مخالف
adversaries	مخالف
at outs	مخالف
oppugnant	مخالف
antagonist	مخالف
non content	مخالف
antagonists	مخالف
gyaku	مخالف
gainst	مخالف
with	مخالف
at d.	مخالف
opponents	مخالف
averse	مخالف
gainsayer	مخالف
against	مخالف
foes	مخالف
hostile	مخالف
oppositive	مخالف
converse	مخالف
converses	مخالف
conversing	مخالف
dissidence	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
oppugner	مخالف
out of keeping	مخالف
adverse	مخالف
resistent	مخالف
foe	مخالف
contrary	مخالف
aliens	مخالف
contradictory	مخالف
alien	مخالف
by the ears	مخالف
irreconcilable	مخالف
unfavorable	مخالف
contradiction	مخالف
opposit	مخالف
dissidents	مخالف
conversed	مخالف
dissents	رای مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
headwinds	باد مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
veto	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
illegal	مخالف قانون
vetoing	رای مخالف
dissent	رای مخالف
overthwart	بالحن مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
dissented	رای مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
contra flow	جهت مخالف
conflictive	مغایر مخالف
dis-	مخالف کردن
vetoed	رای مخالف
standpat	مخالف تغییر
against the current <adv.>	مخالف جریان
opponents	طرف مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
dissenting	مخالف معاند
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
bucking voltage	ولتاژ مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
diverse	مختلف مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
windbound	باد مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
vice versa	در جهت مخالف
head wind	باد مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
antagonists	عضله مخالف
vetoes	رای مخالف
dissentient	مخالف معاند
against nature	مخالف طبیعت
countersuggestion	تلقین مخالف
reluctate	مخالف کردن
to be in the opposition	مخالف بودن
dissenter	مخالف ناراضی
dissenters	مخالف ناراضی
antipathy	احساس مخالف
counter ion	یون مخالف
the a party	طرف مخالف
conned	رای مخالف
no	منفی مخالف
contradict	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
crosscurrent	جریان مخالف
antagonizing	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
defier	مخالف کننده
divert action	عملیات مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
contradicts	مخالف بودن با
anti	مخالف علیه
contrary to the law	مخالف قانون
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
conning	رای مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
crosswind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
counterview	عقیده مخالف
defiant	معاند مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
countering	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
con	رای مخالف
opponent	طرف مخالف
prevailing wind	باد مخالف
counter	درجهت مخالف
reverse	شکستنی مخالف
antagonist	عضله مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
reversing	شکستنی مخالف
antipapal	مخالف پاپ
reverses	شکستنی مخالف
antislavery	مخالف بردگی
cons	رای مخالف
disaccord	مخالف کردن
reversed	شکستنی مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
back	جهت مخالف جلو
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
backs	جهت مخالف جلو
vetoing	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
reversing	حرکت در جهت مخالف
reverses	حرکت در جهت مخالف
reversed	حرکت در جهت مخالف
reverse	حرکت در جهت مخالف
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
blackballs	رای مخالف دادن
blackballing	رای مخالف دادن
blackballed	رای مخالف دادن
blackball	رای مخالف دادن
counterview	نظریه مخالف مواجهه
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
contending	ستیزه کننده مخالف
vetoed	رای مخالف دادن
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
wrong	مخالف اخلاق یا قانون