English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
insignificantly بطور ناچیز بدون داشتن معنی
Other Matches
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
Form without substance . صورت بدون معنی
pregnantly بطور پر معنی
expessively بطور پر معنی با حالت
meaner معنی داشتن
meanest معنی داشتن
mean معنی داشتن
inanely بطور پوچ یا بی معنی بیهوده
meaner معنی ومفهوم خاصی داشتن
meanest معنی ومفهوم خاصی داشتن
mean معنی ومفهوم خاصی داشتن
Their eyes met. آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
irresponsibly بدون داشتن مسئولیت
incommensurably بدون داشتن مقیاس مشترک
aver بطور قطع افهار داشتن
averring بطور قطع افهار داشتن
avers بطور قطع افهار داشتن
averred بطور قطع افهار داشتن
to over hear any one سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
get away with murder <idiom> انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
vertical take off and landing هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
signify معنی دادن معنی بخشیدن
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
ciphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
picayune ناچیز
potties ناچیز
potty ناچیز
trivial ناچیز
negligible ناچیز
inconsiderable ناچیز
peddling ناچیز
hairsplitting ناچیز
meaner ناچیز
small change ناچیز
trifle ناچیز
mean ناچیز
trifles ناچیز
meanest ناچیز
nugatory ناچیز
scrimp ناچیز
meager ناچیز
sparing ناچیز
runty ناچیز
picayubnish ناچیز
pelting ناچیز
poorest ناچیز
insignificant ناچیز
piffle ناچیز
inconsequential ناچیز
straws ناچیز
straw ناچیز
poor ناچیز
poorer ناچیز
of no account ناچیز
vain ناچیز
fiddling ناچیز
peppercorns ناچیز
trivia ناچیز
trifling ناچیز
small time ناچیز
small-time ناچیز
meagre ناچیز
piddling ناچیز
inappreciable ناچیز
peppercorn ناچیز
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
cheapens ناچیز شمردن
slighted ناچیز شماری
slighted مقدار ناچیز
slight ناچیز شماری
slight مقدار ناچیز
cheapening ناچیز شمردن
cheapened ناچیز شمردن
slighter مقدار ناچیز
slighter ناچیز شماری
slightest ناچیز شماری
pin money مبلغ ناچیز
slighting مقدار ناچیز
slighting ناچیز شماری
slights ناچیز شماری
quiddity جوهر ناچیز
slightest مقدار ناچیز
cheapen ناچیز شمردن
chicken feed مبلغ ناچیز
stramineous سبک ناچیز
slights مقدار ناچیز
underestimating ناچیز پنداشتن
underestimates ناچیز پنداشتن
underestimated ناچیز پنداشتن
underestimate ناچیز پنداشتن
tiny کوچک ناچیز
tiniest کوچک ناچیز
tinier کوچک ناچیز
to make a push at ناچیز شمردن
to set at nought ناچیز شمردن
to snap one;s fingers at ناچیز شمردن
to think little of ناچیز شمردن
teenier کوچک ناچیز
trivialization ناچیز شماری
teeniest کوچک ناچیز
teeny کوچک ناچیز
little ناچیز جزئی
mean جزیی ناچیز
opusculum اثرادبی ناچیز
inappreciable ناچیز بی بها
meaner جزیی ناچیز
pint size خرد ناچیز
misprize ناچیز شمردن
pint-size خرد ناچیز
meanest جزیی ناچیز
pint sized ناچیز کوچک
worthless ناچیز و بی قیمت
make nothing of ناچیز شمردن
invalued بی بها ناچیز
think nothing of ناچیز شمردن
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
sour grapes mechanism مکانیسم ناچیز انگاری
inconseqential غیر مهم ناچیز
to thinks scorn of ناچیز یا حقیر شمردن
vilipend ناچیز شمردن تحقیرکردن
traces مقدار ناچیز ترسیم
traced مقدار ناچیز ترسیم
trace مقدار ناچیز ترسیم
self effacement ناچیز شماری خود
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
underrating ناچیز شمردن دست کم گرفتن
underrates ناچیز شمردن دست کم گرفتن
underrated ناچیز شمردن دست کم گرفتن
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
underrate ناچیز شمردن دست کم گرفتن
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
sag کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sags کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
sagged کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
improperly بطور غلط بطور نامناسب
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
incisively بطور نافذ بطور زننده
martially بطور جنگی بطور نظامی
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com