Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (34 milliseconds)
English
Persian
bombing
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards
بمباران کردن گلوله باران کردن
Other Matches
slugged
گلوله باران کردن
cannonade
گلوله باران کردن
shell off
گلوله باران کردن
slug
گلوله باران کردن
slugs
گلوله باران کردن
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
bombarded
گلوله باران
bombards
گلوله باران
bombard
گلوله باران
bombardments
گلوله باران
bombarding
گلوله باران
bombardment
گلوله باران
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
bombard
بمباران کردن
bombed out
بمباران کردن
bombed
بمباران کردن
bombarding
بمباران کردن
bombarded
بمباران کردن
bombs
بمباران کردن
bombards
بمباران کردن
bomb
بمباران کردن
A-bomb
بمباران اتمی کردن
A-bombs
بمباران اتمی کردن
dwell at
تا دستورثانوی بمباران کردن
dive bombing
بمباران کردن در حالت شیرجه
laydown bombing
بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
pattern bombing
بمباران پوشش کننده هدف بمباران پوشاننده
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
loft bombing
بمباران از ارتفاع زیاد بمباران قائم
sand blast
شن باران کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
missile
موشک باران کردن
missiles
موشک باران کردن
shoot
تیر باران کردن
shoots
تیر باران کردن
To stone someone .
کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
ball
گلوله کردن
to round up
گلوله کردن
bullet-proof
ضد گلوله کردن
clew
گلوله کردن
spots
مشاهده کردن گلوله ها
shoots
پرتاب کردن گلوله
spot
مشاهده کردن گلوله ها
lack vt
با گلوله سوراخ کردن
shoot
پرتاب کردن گلوله
discharge
خالی کردن گلوله
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
windage
حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
water displacement
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
premature
عمل پیشرس پیش از وقت عمل کردن گلوله
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
bombing
بمباران
bombardments
بمباران
an air raid
بمباران
bombardment
بمباران
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
air raid
بمباران هوایی
electron bombbardment
بمباران الکتریکی
carpet bombing
بمباران منطقهای
bombing height
ارتفاع بمباران
bomber
هواپیمای بمباران
bombers
هواپیمای بمباران
electron bombardment
بمباران الکترونی
mass bombing
بمباران زیاد
air raids
بمباران هوایی
neutron bombardment
بمباران نوترونی
area bombing
بمباران منطقهای
mass bombing
بمباران یکجا
deliver a series of blows
بمباران حریف
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
atomization
عمل بمباران اتمی
bombardment photography
عکاسی از بمباران هوایی
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
target chart
نقشه هدفهای بمباران هوایی
bomb alarm system
سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
shuttle bombing
بمباران با استفاده از دوپایگاه هوایی برای بمب گیری
carpet bombing
توزیع بمب جهت پوشش یک منطقه بمباران منطقهای
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
over the shoulder bombing
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
toss bombing
نوعی روش بمباران که در ان هواپیما در حال صعود بمب را پرتاب میکند
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
rains
باران
pluvine
باران زا
raining
باران
rainwater
اب باران
pluvial
باران زا
rain
باران
rained
باران
drizzling
نم نم باران
drizzles
نم نم باران
drizzled
نم نم باران
rain proof
ضد باران
rain water
آب باران
drizzle
نم نم باران
rainless
بی باران
pluvian
باران زا
fine rain
باران
rainy
پر باران
hydrometeor
باران
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
rainproof
عایق باران
to send down rain
باران فرستادن
rainmaking
ایجاد باران
sleeting
برف و باران
rainmaker
باران ساز
sleet
برف و باران
sleeted
برف و باران
golden rain
آتش باران
raintight
باران ناپذیر
acid rain
باران اسیدی
rain shower
باران شدید
sprinkled
پوش باران
rain check
بلیط باران
sprinkle
پوش باران
sleets
برف و باران
rainfall recorder
باران نگار
pride of the morning
مه یا باران بامداد
rain gage
باران سنج
rain laden
باران ساز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com