English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
Other Matches
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
eep گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
mimicking <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
emulating <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
redirects حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
third به دیگری
thirds به دیگری
another دیگری
t' other دیگری
tother دیگری
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
others متفاوت دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
other متفاوت دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
consecutively یکی پس از دیگری
at second hand از قول دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
at another time در زمان دیگری
onother's money پول دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
transplanting درجای دیگری نشاندن
release اعراض از حق به نفع دیگری
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
transplants درجای دیگری نشاندن
released اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
personifying رل دیگری بازی کردن
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
one after a یکی درپی دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
convert تغییر چیزی به دیگری
assumpsit تقبل دیون دیگری
another کسی [چیز] دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
converted تغییر چیزی به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
personifies رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
converts تغییر چیزی به دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
detinue ضبط مال دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
serially یکی پس از دیگری یا در سری
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
predecease مرگ قبل از دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
predecease قبل از دیگری مردن
ratio نسبت یک عدد به دیگری
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
unless you are otherwise engaged اگر کار دیگری نداری
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
passing off به اسم دیگری معامله کردن
globally را با دیگری در متن عوض میکند
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
global را با دیگری در متن عوض میکند
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
migration انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
killjoy کسی که عیش دیگری را منقص میکند
transplantable قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
alternated آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
multiplying انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
alternates آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
transshipment انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
multiplies انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplied انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com