English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (9 milliseconds)
English Persian
inchoate بنیاد نهادن
institute بنیاد نهادن
instituted بنیاد نهادن
institutes بنیاد نهادن
instituting بنیاد نهادن
incept بنیاد نهادن
to lay the foundations of بنیاد نهادن
Search result with all words
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
Other Matches
instituted بنیاد
institute بنیاد
institutes بنیاد
seeds بنیاد
subbase بنیاد
substratum بنیاد
fundament بنیاد
roots بنیاد
seed بنیاد
root بنیاد
instituting بنیاد
cornerstone بنیاد
cornerstones بنیاد
foundation بنیاد
origin بنیاد
basis بنیاد
origins بنیاد
corner stone بنیاد اساس
odcist بنیاد گذارمستعمره
built on sand سست بنیاد
deep-set ژرف بنیاد
instaurator بنیاد گذار
basis مبنا بنیاد
institutionalism بنیاد گرایی
head stone سنگ بنیاد
rationale بنیاد و پایه
bedding بنیاد و اساس هرکاری
Mother Superior رئیس بنیاد مذهبی
Mother Superiors رئیس بنیاد مذهبی
inchoation دست زنی بنیاد گذاری
well begun is h lf done بنیاد کار خوب باشد
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
plateform بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
cocking کج نهادن
cock کج نهادن
cocks کج نهادن
invest نهادن
invested نهادن
investing نهادن
invests نهادن
to assume the a بنیادجنگ نهادن
incage درقفس نهادن
to walk in قدم نهادن در
to step inside قدم نهادن در
to step in قدم نهادن در
enmesh دردام نهادن
doin روبخرابی نهادن
to dig up the hatchet اغازجنگ نهادن
lay down کنارگذاشتن در کف نهادن
intitle نام نهادن
to fall tl blows اغازجنگ نهادن
to set a trap دام نهادن
to set on foot آغاز نهادن
inhume در خاک نهادن
inearth درخاک نهادن
to take to اغاز نهادن
to cage up درقفس نهادن
incarcerated در زندان نهادن
shutting برهم نهادن
exposed در معرض نهادن
overtax بارسنگین نهادن بر
inter در قبر نهادن
overtaxed بارسنگین نهادن بر
inter در خاک نهادن
overtaxes بارسنگین نهادن بر
overtaxing بارسنگین نهادن بر
exposure در معرض نهادن
exposures در معرض نهادن
entitling نام نهادن
entitles نام نهادن
to lay it on with a trowel نهادن قراردادن
entitle نام نهادن
incarcerates در زندان نهادن
incarcerate در زندان نهادن
shuts برهم نهادن
interred در خاک نهادن
interring در خاک نهادن
vats در خمره نهادن
vat در خمره نهادن
title نام نهادن
bottoms بنیان نهادن
titles نام نهادن
incarcerating در زندان نهادن
bottom بنیان نهادن
interred در قبر نهادن
cages درقفس نهادن
interring در قبر نهادن
inters در خاک نهادن
cage درقفس نهادن
shut برهم نهادن
inters در قبر نهادن
kow-tow پیشانی بر زمین نهادن
kow-towed پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows پیشانی بر زمین نهادن
To lay the foundation. پی نهادن ( پی ریزی کردن )
To lay a wreath ( of flowers ). دسته ( تاج ) گه نهادن
setting up نهادن مرتب کردن
set نهادن مرتب کردن
sets نهادن مرتب کردن
kow-towing پیشانی بر زمین نهادن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
pullulate اغاز توسعه نهادن
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
kotow پیشانی برخاک نهادن
to bell the cat زین برگرگ نهادن
enmesh گرفتارکردن درشبکه نهادن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
die down روبزوال نهادن مردن
to step aside بیکسو گام نهادن
kowtow پیشانی برخاک نهادن
entered بدست اوردن قدم نهادن در
enters بدست اوردن قدم نهادن در
immesh در دام نهادن گرفتار کردن
begins اغاز نهادن شروع کردن
submit گردن نهادن مطیع شدن
begin اغاز نهادن شروع کردن
uplift متعال ساختن روبتعالی نهادن
submits گردن نهادن مطیع شدن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
uplifts متعال ساختن روبتعالی نهادن
submitted گردن نهادن مطیع شدن
submitting گردن نهادن مطیع شدن
to lay by the heels در بند نهادن بزمین زدن
enfetter دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
overreached پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaching پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
outmatch عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
to step out گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
overreach پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaches پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
get through <idiom> کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
name someone after <idiom> اسم نهادن روی کسی [به کسی لقب دادن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com