Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Other Matches
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
put someone's best foot forward
<idiom>
بیشتر تلاش کردن
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
ameliorate
بهتر کردن
ameliorates
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
modifying
بهتر کردن
modify
بهتر کردن
modifies
بهتر کردن
to cast about
تلاش کردن
scrounged
تلاش کردن
to lay about
تلاش کردن
make a push
تلاش کردن
scrounging
تلاش کردن
scrounges
تلاش کردن
scrounge
تلاش کردن
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
modification
بهتر کردن مدل
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
roll up one's sleeves
<idiom>
سخت تلاش کردن
competes
تلاش و جدیت کردن
endevour
تلاش کردن کوشیدن
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
competed
تلاش و جدیت کردن
go out of one's way
<idiom>
تلاش زیادی کردن
to make a real effort
تلاش جدی کردن
compete
تلاش و جدیت کردن
put up a good fight
<idiom>
سخت تلاش کردن
endeavor
تلاش کردن کوشیدن
bend over backwards to do something
<idiom>
سخت تلاش کردن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to torpedo
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
muss
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
To make desperate efforts.
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
to scramble for a living
برای معاش یازندگی تلاش کردن
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
To go flat out . To make astupendous effort.
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
outstand
بیشتر تحمل کردن
outwear
بیشتر دوام کردن
outwork
بیشتر کار کردن از
as if to add insult to injury
<idiom>
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
better than
بهتر از
all the better
چه بهتر
so much the better
چه بهتر
so much the better for me
بهتر من
better
بهتر
the more better the best
بهتر
scrounged
تلاش
synergic
هم تلاش
scrounge
تلاش
searched
تلاش
scrounges
تلاش
competency
تلاش
scrounging
تلاش
endeavor
تلاش
effort
تلاش
quests
تلاش
efforts
تلاش
search
تلاش
endevour
تلاش
quest
تلاش
searches
تلاش
stresses
تلاش
searchingly
تلاش
stressing
تلاش
set out
<idiom>
تلاش
stress
تلاش
ameliorative
بهتر شونده
above rubies
بهتر از یاقوت
cote
بهتر بودن از
ameliorator
بهتر کننده
amelioration
بهتر شدن
So much the better.
دیگه بهتر
meliorative
بهتر شونده
to change to the better
بهتر شدن
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
preferably
بطور بهتر
the best of all
از همه بهتر
meliorate
بهتر شدن
filler
خرج تلاش
bursting charge
خرج تلاش
main effort
تلاش اصلی
wild goose chase
تلاش بیهوده
wild-goose chase
تلاش بیهوده
burster
خرج تلاش
fillers
خرج تلاش
normal force
تلاش عمودی
design stress resultant
تلاش محاسباتی
level of effort
میزان تلاش
wild-goose chases
تلاش بیهوده
detonation charge
خرج تلاش
shearing force
تلاش برشی
unity of effort
وحدت تلاش
full bore
حداکثر تلاش
effort syndrome
نشانگان تلاش
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
the better plan is to
بهتر این است که .....
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
outplay
بازی بهتر از حریف
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
it was no better
هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
he works better
او بهتر کار میکند
out act
بهتر انجام دادن از
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
burster course
مسیرانفجار خرج تلاش
last-ditch
وابسته به آخرین تلاش
inert filling
خرج تلاش بی اثر
main attack
تلاش اصلی نیروها
prowl
پرسه زدن تلاش
prowling
پرسه زدن تلاش
burster tube
لوله خرج تلاش
prowled
پرسه زدن تلاش
main effort
تلاش اصلی نیروها
competence
روح تلاش جدیت
prowls
پرسه زدن تلاش
level of effort
تلاش رزمی یکان
all out
با تمام قدرت و تلاش
admissible stress
تلاش قابل قبول
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
to turn upside down
هر تلاش امکان پذیری را کرن
forage
تلاش وجستجو برای علیق
scramble
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
بزحمت جلو رفتن تلاش
powered
حداکثر تلاش در کمترین زمان
run scared
<idiom>
تلاش برای رقابت سیاسی
foraged
تلاش وجستجو برای علیق
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering
حداکثر تلاش در کمترین زمان
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
powers
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambling
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
بزحمت جلو رفتن تلاش
foraging
تلاش وجستجو برای علیق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com