Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (8 milliseconds)
English
Persian
discomfort relief ratio
بهر راحتی- ناراحتی
Other Matches
inconvenience
ناراحتی
turmoil
ناراحتی
incommodiousness
ناراحتی
inquietude
ناراحتی
inconveniences
ناراحتی
inconveniencing
ناراحتی
uneasiness
ناراحتی
queasiness
ناراحتی
unease
ناراحتی
disquietude
ناراحتی
discommodity
ناراحتی
hazards
ناراحتی
hazarding
ناراحتی
hazarded
ناراحتی
hazard
ناراحتی
inconvenienced
ناراحتی
kiaugh
اضطراب ناراحتی
discomfort
ناراحتی رنج
discomforts
ناراحتی رنج
dyspnea
ناراحتی درتنفس
discomfiture
ناراحتی رنج
thorn
موجب ناراحتی
thorns
موجب ناراحتی
flea bite
اندک ناراحتی
heavy heart
<idiom>
احساس ناراحتی
irritation
خشم ناراحتی
ailment
درد ناراحتی
ailments
درد ناراحتی
malease
ناراحتی بیقراری
irritations
خشم ناراحتی
worriment
ناراحتی غم زدگی
worrisome
مسبب ناراحتی
incommodity
زیان ناراحتی
malaise
ناراحتی بیقراری
disturbance
ناراحتی مزاحمت
disturbances
ناراحتی مزاحمت
conveniences
راحتی
convenience
راحتی
relief
راحتی
easing
راحتی
eases
راحتی
ease
راحتی
eased
راحتی
comfortableness
راحتی
get (someone) down
<idiom>
باعث ناراحتی شدن
stomach upset
ناراحتی معده
[پزشکی]
tummy upset
[coll.]
ناراحتی معده
[پزشکی]
upset stomach
ناراحتی معده
[پزشکی]
indigestion
ناراحتی معده
[پزشکی]
dyspepsy
ناراحتی معده
[پزشکی]
squirm
ناراحتی نشان دادن
squirmed
ناراحتی نشان دادن
squirming
ناراحتی نشان دادن
squirms
ناراحتی نشان دادن
easement
راحتی اسایش
davenport
نیمکت راحتی
pantofle
کفش راحتی
armchair
صندلی راحتی
shoepac
کفش راحتی
shoepack
کفش راحتی
comforter
راحتی بخش
armchairs
صندلی راحتی
morris chair
صندلی راحتی
arm chair
صندلی راحتی
sandal
کفش راحتی
sandals
کفش راحتی
plimsoll
کفش راحتی
slipper
کفش راحتی
slippers
کفش راحتی
plimsolls
کفش راحتی
fleshpots
راحتی جسمانی
comforters
راحتی بخش
slack suit
لباس راحتی
sock
کفش راحتی بی پاشنه
accommodations
منزل وسایل راحتی
off duty
مرخصی راحتی نگهبانی
juliet
کفش راحتی زنانه
accommodation
منزل وسایل راحتی
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
unaccommodated
بدون وسایل راحتی
peacefulness
راحتی صلح جوئی
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
foofaraw
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
What's up with him?
این چه ناراحتی دارد؟
[اصطلاح روزمره]
huarache
کفش راحتی پاشنه کوتاه
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
ease of movement
سهولت حرکت راحتی مانور
whip up
<idiom>
به راحتی وسریع به انجام رساندن
sit back
<idiom>
راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
hammock chair
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
ergonomics
علم و تکنولوژی ایمنی راحتی و سادگی استفاده ازماشین
reduces
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reducing
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reduce
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
plugging
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plug
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plugs
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
partitions
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
contrasting
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
MNP 0
پروتکل تصحیح خطای ارتباطی که میتواند داده راحتی روی اتصالات تلفن ضعیف منتقل کند
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
icons
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
icon
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
ikons
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
notebook computer
که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
rom
نرم افزار ذخیره شده در ROM روی کارتریج که به راحتی قابل نصب روی کامپیوتراست .
rocking chairs
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
lounged
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
rocking chair
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
lounging
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
faldstool
صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
languages
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language
زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com