Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
Other Matches
continues
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
reopened
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
run on
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
go on
<idiom>
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
further
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
take up
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
extends
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
dashes
مسیری را ادامه دادن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
to set on
با زور ادامه دادن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
bide
بکاری ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
continuation
عمل ادامه دادن
dwell at
اتش را ادامه دادن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
live on
بزندگی ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
run
دوام یافتن ادامه دادن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
resumption
ادامه
continuation line
خط ادامه
continuation
ادامه
going on
ادامه
continuance
ادامه
to run on
ادامه داشتن
discontinuation
عدم ادامه
for a continuance
برای ادامه
discontinuance
عدم ادامه
duration
مدت ادامه
discontinue
ادامه ندادن
over run
ادامه به کاردادن
continuant
ادامه دهنده
continuation card
کارت ادامه
continuable
قابل ادامه
continuative
ادامه دهنده
discontinues
ادامه ندادن
discontinuing
ادامه ندادن
continue statement
حکم ادامه
discontinued
ادامه ندادن
viability
امکان ادامه حیات
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
continuator
ادامه دهنده مستمر
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
go head
ادامه بدهید بفرماید
detainer
حکم ادامه توقیف
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
contd
مخفف ادامه یافته
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
time in
ادامه بازی پس از توقف
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
go on
سخن خود را ادامه دهید
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
tenant by sufference
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
redundancy
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
ionosphere
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
redundancies
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
recoveries
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
recovery
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
robustness
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
filed
زمینه اصلی فرش
[که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
ascii
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
There's more to come.
<idiom>
هنوز تموم نشده.
[هنوز ادامه داره]
bimestrial
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
quamdiu bene se gesserit
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
os/
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com